صفحه نخست

ايميل ما

آرشیو مطالب

لينك آر اس اس

عناوین مطالب وبلاگ

پروفایل مدیر وبلاگ

تور کربلا

تور کربلا نوروز

:: صفحه نخست
::
ايميل ما
::
آرشیو مطالب
::
پروفایل مدیر وبلاگ
::
لينك آر اس اس
::
تور کربلا نوروز
::
عناوین مطالب وبلاگ
::

::تور کربلا
::فضائل زیارت امام حسین (ع) و زیارت کربلا
::درباره واقعه کربلا
::اماکن متبرکه عراق
::اطلاعات زائر
::هتل های کربلا
::هتل های نجف اشرف
::هتل های کاظمین


تمام لينکها تماس با ما


نويسندگان :
:: رامش
:: رضا والی نژاد

آمار بازديد :




مسلم بن عقيل کيست؟

تور کربلا. تور زمینی کربلا. تور هوایی کربلا.
در ميان جوانان برومند «بنى هاشم »، «مسلم بن عقيل »، فرزند عقيل يکى از چهره هاى تابناک و شخصيت هاى بارزو خاص ، به شمار مى رفت.  که اکنون مرقد مطهر مسلم بن عقیل یکی از اماکن زیارتی عراق است.«عقيل » برادر حضرت على عليه السلام و دومين فرزند ابوطالب بود.
معاويه، پس از بيست سال سلطنت استبدادى مُرد. يزيد، پس از معاويه بر سر کار آمد و با تهديد و تطميع بر اوضاع مسلط شد. مى خواست اباعبدالله الحسين عليه السلام را هم به بيعت وادار کند، که سيدالشهدا نپذيرفت و به طور مخفيانه، همراه با جمعى از خانواده خود، شبانه از مدينه بيرون آمد و به حرم خدا در مکه پناهنده شد، تا در ضمن آن، از فرصت مناسب ايام حج در جهت آگاهانيدن مردم، بهره بردارى کند.


«مسلم بن عقيل »، برادرزاده اميرالمؤمنين و پسر عموى حسين بن على بود. دودمانى که مسلم در آن رشد يافت، دودمان علم و فضيلت و شرف بود و خاندانى که شخصيت انسانى و اسلامى «مسلم بن عقيل » در آن شکل گرفت، بهترين زمينه را براى تربيت و تکامل معنوى و حماسى مسلم فراهم کرد.
از آغاز کودکى، در ميان جوانان بنى هاشم به خصوص در کنار امام حسن و امام حسين (عليهماالسلام) بزرگ شد و کمالات اخلاقى و بنيان ولايت و درس هاى حماسه و ايثار و شجاعت را به خوبى فرا گرفت. اجداد «مسلم بن عقيل » کسانى، چون «ابوطالب » و «فاطمه بنت اسد» بودند که در فرزندان خويش، شجاعت و ايمان و دلاورى را به ارث مى گذاشتند و «مسلم بن عقيل »، شاخه اى پربار از اين اصل و تبار بود؛ و بنا به اصل وراثت، خصلت هاى برجسته را از نياکان خود به ارث برده بود.
به نقل مورخان، در زمان حکومت آن حضرت (بين سال هاى 36 تا 40 هجرى) از جانب آن امام، متصدى برخى از منصب هاى نظامى در لشگر بوده است، از جمله در جنگ صفين، وقتى که اميرالمؤمنين (عليه السلام) لشگر خود را صف آرايى مى کرد، امام حسن و امام حسين عليهماالسلام و عبدالله بن جعفر و «مسلم بن عقيل » را بر جناح راست سپاه، مامور کرد.


شناسنامه «مسلم بن عقيل » را، پيش از آن که از نياکان و سرزمين و قبيله جستجو کنيم، بايد در فکر، عمل و زندگانى اش بيابيم؛ اين بهترين معرف «مسلم بن عقيل » است. «مسلم بن عقيل »، در دوران خلافت على عليه السلام در خدمت آن حضرت، مدافع حق بود و پس از شهادت آن امام، هرگز از حق که در خاندان او و امامت دو فرزندش، حسنين (عليهماالسلام) تجسم پيدا کرده بود جدا نشد و عاقبت هم، جان پاکش را بر اين آستان فدا کرد.
يزيد براى حفظ سلطه و حاکميت بر کوفه عنصر ناپاک و سفاک و خشنى همچون «عبيدالله بن زياد» را که حاکم بصره بود، انتخاب کرد. «ابن زياد» با حفظ سمت، والى کوفه نيز شد. ماموريت ابن زياد آن بود که به کوفه برود و «مسلم بن عقيل » را دستگير کند و سپس او را محبوس يا تبعيد کند، يا به قتل برساند.
در دوران امامت ده ساله امام حسن مجتبى (عليه السلام) که از سخت ترين دوره هاى تاريخ اسلام نسبت به پيروان اهل بيت و طرفداران حق بود، «مسلم بن عقيل » با خلوص هر چه تمام در مسير حق بود و از باوفاترين ياران و از خواص اصحاب امام حسن محسوب مى شد. پس از شهادت امام مجتبى (عليه السلام) که امامت به حسين بن على (عليهماالسلام) رسيد تا مرگ معاويه که يک دوره ده ساله بود؛ باز «مسلم بن عقيل » را در کنار امام حسين (عليه السلام) مى بينيم. در اين دوره بيست ساله، يعنى از شهادت على عليه السلام تا حادثه کربلا بسيارى از کسان، يا مرعوب تهديدها شدند يا مجذوب زر و سيم و فريفته دنيا و صحنه حق را رها کردند و يا به معاويه پيوستند و يا انزواى بى دردسر را برگزيدند، ولى آنان که قلبى سرشار از ايمان و دلى سوخته در راه حق داشتند و مسلمانى را در صبر و مقاومت و مبارزه در شرايط دشوار مى دانستند، امامان حق را تنها نگذاشتند و با زبان و مال و جان و فرزند، به فداکارى در راه خدا و جهاد فى سبيل الله پرداختند.


ارزش و فضيلت پيروان حق در آن دوره، به خصوص وقتى آشکارتر مى شود که به شرايط دشوار ديندارى و حق پرستى در روزگار سلطه امويان آگاه باشيم.
حضرت على عليه السلام از پيامبر اسلام حديثى را در مدح «عقيل » نقل مى کند که آن حضرت فرمودند:
«من او را (عقيل ) به دو جهت دوست دارم: يکى، به خاطر خودش، و يکى هم به خاطر اين که پدرش ابوطالب او را دوست مى داشت.» و در آخر، خطاب به على عليه السلام فرمود:
«فرزند او «مسلم بن عقيل » کشته راه محبت فرزند تو خواهد شد. چشم مؤمنان بر او اشک مى ريزد و فرشتگان مقرب پروردگار بر او درود مى فرستند.»
معاويه، پس از بيست سال سلطنت استبدادى مُرد. يزيد، پس از معاويه بر سر کار آمد و با تهديد و تطميع بر اوضاع مسلط شد. مى خواست اباعبدالله الحسين (عليه السلام) را هم به بيعت وادار کند، که سيدالشهدا نپذيرفت و به طور مخفيانه، همراه با جمعى از خانواده خود، شبانه از مدينه بيرون آمد و به حرم خدا در مکه پناهنده شد، تا در ضمن آن، از فرصت مناسب ايام حج در جهت آگاهانيدن مردم، بهره بردارى کند.


سال شصت هجرى بود. اقامت چهار ماهه امام حسين عليه السلام در مکه و برخورد با مردم و تشکيل اجتماعات و گفتگوها، مردم را با انگيزه و اهداف امام، از امتناع از بيعت با يزيد، آشنا کرد؛ به خصوص مردم کوفه از اقدام انقلابى امام حسين عليه السلام خوشحال و اميدوار شدند. مردم کوفه، خاطره حکومت چهار ساله علوى را به ياد داشتند و در اين شهر، شخصيت هاى برجسته و چهره هاى درخشانى از مسلمانان متعهد و ياران اهل بيت بودند. از اين رو نامه ها و طومارهاى مفصلى با امضاى چهره هاى معروف شيعه در کوفه و بصره به امام حسين عليه السلام نوشتند، که تعداد اين نامه ها به هزاران مى رسيد. کوفيان، گروهى را هم به نمايندگى از طرف خود به سرکردگى «ابوعبدالله جدلى » به نزد آن حضرت فرستادند و نامه هايى همراه آنان ارسال کردند.
در ميان نامه ها و امضاها، نام شخصيت هاى بزرگى از کوفه همچون «شبث بن ربعى » و «سليمان بن صرد» و «مسيب بن نجبه » و ... به چشم مى خورد که از آن حضرت مى خواستند مردم را به بيعت با خود دعوت کند و به کوفه بيايد و يزيد را از خلافت خلع کند.
امام، تصميم گرفت در مقابل اصرار و دعوت هاى مکرر مردم کوفه، عکس العمل نشان داده و اقدامى کند. براى ارزيابى دقيق اوضاع کوفه و ميزان علاقه و استقبال مردم و تهيه مقدمات لازم و شناسايى و سازماندهى و تشکل نيروهاى انقلابى، ضرورى بود که کسى قبلا به کوفه رفته و اين ماموريت را انجام دهد و گزارشى دقيق از وضعيت شهر و مردم، به او بدهد.


حسين بن على عليهماالسلام در يکى از منازل ميان راه، خبر شهادت اين سه يار وفادار خويش را شنيد. شهادت «مسلم بن عقيل »، «هانى» بن عروه و عبدالله يقطر، امام را ناراحت کرد و امام فرمود: «انا لله و انا اليه راجعون » و اشک در چشمانش حلقه زد. چندين بار، براى «مسلم بن عقيل » و «هانى» از خداوند رحمت طلبيد و گفت: «خدايا براى ما و پيروانمان منزلتى والا قرار بده و ما را در قرارگاه رحمت خويش جمع گردان، که تو بر هر چيز، توانايى!»
حضرت حسين بن على (عليهماالسلام) مناسب ترين فرد براى اين ماموريت محرمانه را «مسلم بن عقيل » ديد، که هم آگاهى سياسى و درايت کافى داشت، و هم تقوا و ديانت، و هم خويشاوند نزديک امام بود. به نمايندگانى که از کوفه آمده بودند، فرمود: من، برادر و پسر عمويم «مسلم بن عقيل » را با شما به کوفه مى فرستم، اگر مردم با او بيعت کردند؛ من نيز خواهم آمد.
اين که امام از «مسلم بن عقيل » به عنوان «برادرم » و «فرد مورد اعتمادم » نام مى برد، ميزان اعتبار و لياقت و کفايت مسلم بن عقيل را مى رساند. آنگاه «مسلم بن عقيل » را طلبيد و به او فرمود: به کوفه مى روى، اگر ديدى که دل و زبان مردم يکى است و آنچنان که در اين نامه ها نوشته اند متحدند و مى توان به وسيله آنان اقدامى کرد، نظر خودت را بر من بنويس و «مسلم بن عقيل » را وصيت و سفارش کرد، به اين که:
پرهيزکار و با تقوا باش؛ نرمش و مهربانى به کار ببر؛ فعاليت هاى خود را پوشيده دار؛ اگر مردم، يکدل و يک جان بودند و در ميانشان اختلافى نبود، مرا خبر کن.



اعزام «مسلم بن عقيل » و فرستادن اين پيام به کوفه، پاسخى به همه نامه ها و دعوت ها و طومارها بود. محتواى پيام امام، در اين چند محور، خلاصه مى شود:
1 - تاييد کامل از «مسلم بن عقيل » به عنوان برادر، پسر عمو و نماينده اى مورد اطمينان.
2 - محدوده مسؤوليت «مسلم بن عقيل » در کوفه نسبت به ارزيابى وحدت کلمه و صداقت مردم.
3 - پاسخى به دعوت هاى مکرر، به عنوان اتمام حجت.
4 - درخواست از مردم براى حمايت و اطاعت از «مسلم بن عقيل. »
«مسلم بن عقيل » با گرفتن دو راهنما از مکه به سوى کوفه حرکت کرد. و اينک، «مسلم بن عقيل »، با شهرى رو به روست، حادثه خيز و پر ماجرا و با گرايش هاى مختلف؛ شهرى با افکار گوناگون که اگر چه به ظاهر آرام است، اما آرامش قبل از طوفان را مى گذراند.
شيعيان، دسته دسته به خانه مختار مى آمدند و با «مسلم بن عقيل » ديدار و بيعت مى کردند و «مسلم بن عقيل » هم نامه امام حسين عليه السلام را خطاب به مؤمنان و مسلمانان کوفه براى هر جماعتى از آنان مى خواند.
روز به روز بر تعداد هواداران امام حسين عليه السلام که با نماينده اش «مسلم بن عقيل »، بيعت مى کردند افزوده مى شد تا اين که پس از چند روز، به هزاران نفر مى رسيد.
با وجود اين همه بيعت گران جان بر کف و انقلابي هاى آماده براى هرگونه فداکارى در راه حمايت حسين (عليه السلام) و بر انداختن حکومت يزيد، «مسلم بن عقيل »، طى نامه اى اوضاع را به امام گزارش داد و با بيان شرايط و زمينه مساعد براى نهضت از امام خواست که به سوى کوفه بشتابد.
اکنون «مسلم بن عقيل »، نگينى در ميان حلقه انبوه ياران است حضورش مايه دلگرمى اميدواران است شکوه و هيبتى دارد، ميان کوفيان جايى و محبوبيتى دارد، و هر شب، صحبت از جنگ است، سخن از شستشوى لکه هاى ذلت و ننگ است کلام از شور جانسوز حقيقت هاست، ز «رفتن »ها و «ماندن » هاست. ولى دوران آن کم بود و کم پاييد، تمام شعله ها ناگه فرو خوابيد ...


يزيد براى حفظ سلطه و حاکميت بر کوفه عنصر ناپاک و سفاک و خشنى همچون «عبيدالله بن زياد» را که حاکم بصره بود، انتخاب کرد. «ابن زياد» با حفظ سمت، والى کوفه نيز شد. ماموريت ابن زياد آن بود که به کوفه برود و «مسلم بن عقيل » را دستگير کند و سپس او را محبوس يا تبعيد کند، يا به قتل برساند.
مردمى که با «مسلم بن عقيل » بيعت کرده و در انتظار آمدن حسين بن على (عليهماالسلام) به کوفه بودند، با ورود ابن زياد به کوفه، وضعى ديگر پيدا کردند. فردا صبح که مردم براى نماز جماعت به مسجد آمدند، ابن زياد از دارالاماره بيرون آمد و در سخنان خود، خطاب به مردم گفت: &laquo... اميرالمؤمنين يزيد، مرا فرمانرواى شهر و اين مرز و بوم و حاکم بر شما و بيت المال قرار داده است و به من دستور داده که با ستمديدگان، انصاف و با محرومان بخشش داشته باشم و به فرمانبرداران نيکى کنم و با متهمان به مخالفت و نافرمانى با شدت و با شمشير و تازيانه رفتار کنم. پس هر کس بايد بر خويش بترسد. راستى گفتارم هنگام عمل روشن مى شود؛ به آن مرد هاشمى «مسلم بن عقيل » هم برسانيد که از خشم و غضب من بترسد.»


از اين پس، مجراى بسيارى از حوادث، دگرگون شد و اوضاع برگشت. ابن زياد، رؤساى قبايل و محله ها را طلبيد و برايشان صحبت هاى تهديدآميز کرد و از آنان خواست که نام مخالفان يزيد را به او گزارش دهند، وگرنه خون و مال و جانشان به هدر خواهد رفت.
حزب اموى، که مى رفت بساطش نابود و برچيده گردد، ديگر بار جان گرفت و آن تهديدها و تطميع ها و فريبکاري ها و تبليغ هاى دامنه دار، تاثير خود را بخشيد و والى جديد، توانست با قدرت و قوت و با تمام امکانات جاسوسى و خبرگيرى و خبررسانى، جوى از وحشت و ارعاب را فراهم آورد. با دستگيري ها و خشونت ها و برخوردهاى تندى که انجام داد، بر اوضاع مسلط شد و ورق برگشت.


«مسلم بن عقيل »، در خانه «مختار» بود که صحنه حوادث به صورتى که ياد شد، پيش آمد. از آن جا که ابن زياد، براى سرکوبى انقلابي ها به دنبال رهبر اين نهضت؛ يعنى «مسلم بن عقيل » مى گشت، «مسلم بن عقيل » مى بايست جاى امن تر و مطمئن ترى انتخاب کند. اين بود که مقر و مخفيگاه خود را تغيير داد و به خانه «هانى » رفت.
«هانى بن عروه»، از بزرگان کوفه و چهره هاى معروف و پر نفوذ شيعه در اين شهر بود که هواداران و نيروهاى مسلح و سواره اى که تعدادشان به هزاران نفر مي رسيد در اختيار داشت. «هانى»، در آن هنگام حدود نود سال داشت و افتخار حضور پيامبر را هم درک کرده بود و در زمان اميرالمؤمنين (عليه السلام) هم در جنگ هاى جمل و صفين و نهروان ملازم رکاب آن حضرت بود و از اخلاصى والا و وفايى شايسته در حق اهل بيت پيامبر برخوردار بود.
اينک، بار ديگر موقعيتى پيش آمده بود که «هانى»، صداقت و ايمان و تعهد خويش را نسبت به حق نشان دهد و در اين شرايط خطرناک و اوضاع بحرانى، پذيراى «مسلم بن عقيل » گردد که در راس نيروهاى شيعى است و تحت تعقيب از سوى حاکم کوفه.
نهضت «مسلم بن عقيل » و هوادارانش، صورت مخفي ترى گرفت و ارتباط ها پنهان تر انجام مى شد. با تغيير شرايط، کوفه به کانون خطرى براى انقلابي هاى شيعه تبديل شده بود که با کمترين غفلتى ممکن بود خطرات بزرگى پيش بيايد. سياست کلى «ابن زياد» نابودى «مسلم بن عقيل » و شکست اين نهضت بود و براى اين کار، دو نقشه کلى را در دست اجرا داشت:


1- جستجو و تعقيب «مسلم بن عقيل » و طرفدارانش.
2 - خريدن سران شهر و چهره هاى با نفوذ.
براى پي بردن به مخفيگاه «مسلم بن عقيل » و اطلاع از قرارها و برنامه ها و شناختن عوامل مؤثر در نهضت «مسلم بن عقيل »، راهى که از سوى ابن زياد پيش گرفته شد، استفاده از يک عامل نفوذى بود که با جاسوسى، اخبار نهضت مسلم را به حکومت برساند. اين عامل نفوذى ابن زياد کسى جز «معقل » نبود. معقل که از سرسپردگان حکومت بود، با دريافت سه هزار درهم، مأموريت يافت که به عنوان يک هوادار «مسلم بن عقيل » و طرفدار نهضت با طرفداران «مسلم بن عقيل » تماس بگيرد و به عنوان يک انقلابى، که مي خواهد اين پول ها را براى صرف در راه انقلاب و تهيه سلاح و امکانات مبارزه به «مسلم بن عقيل » تحويل دهد، کم کم به پيش «مسلم بن عقيل » راه يافته و از خانه او و تشکيلات و افراد مؤثر، گزارش تهيه کرده و به ابن زياد خبر دهد.


به اين صورت، کم کم اين جاسوس ابن زياد، به خانه هانى هم که پناهگاه «مسلم بن عقيل » بود راه پيدا کرد و با مسلم ملاقات نمود و پول ها را به او تحويل داد و به تدريج خود را يکى از طرفداران نهضت، جا زد. صبح ها زودتر از همه مي آمد و ديرتر از همه مي رفت و اخبار درونى نهضت را به عبيدالله زياد، گزارش مي داد.
با پى بردن به مخفيگاه «مسلم بن عقيل » و مرکزيت نهضت و افراد مؤثر در جريان مبارزه، ابن زياد، بيشتر احساس خطر کرد و تصميم گرفت که هر چه زودتر دست به کار شود و انقلاب را قبل از آن که به مرحله غير قابل کنترلى برسد، در هم شکسته و سران نهضت و مقاومت انقلابي ها را در هم شکند. اين بود که نقشه حمله گسترده به نهضت و پيشگامان آن و چهره هاى سرشناس تشکيلات «مسلم بن عقيل » کشيده شد و اولين گام، دستگيرى «هانى » بود.
نقش «هانى » در نهضت، بسيار بود؛ از اين رو والى کوفه به فکر دستگيرى «هانى» افتاد تا از اين طريق به «مسلم بن عقيل » هم دسترسى پيدا کند، زيرا مي دانست تا وقتى که «هانى»، در محل خود مستقر باشد، بازداشت «مسلم بن عقيل » عملى نيست و نيروهاى زيادى که در اختيار و در فرمان «هانى» هستند، مقاومت و دفاع خواهند کرد. پس بايد با نقشه اي پاى هانى را به «دارالاماره » بکشد و او را در همان جا زندانى کند تا بين او و «مسلم بن عقيل » جدايى بيفتد.
«هانى» به بهانه مريضى پيش «عبيدالله زياد» نمي رفت، تا اين که ابن زياد، چند نفر را در پى او فرستاد و با اين بهانه که والى کوفه مي خواهد تو را ببيند، او را به دارالاماره بردند.
ابن زياد، با جوش و خروش، براى مردم، سخنانى تهديدآميز، همراه با تطميع، بيان مي کرد. قساوت و خشونت از گفتارش مي باريد. بيشترين تهديد، نسبت به کسانى بود که به «مسلم بن عقيل » پناه دهند و مژده جايزه به کسى داد که «مسلم بن عقيل » را يا خبرى از او را نزد او بياورد. «مسلم بن عقيل » نايب و نماينده حسين بود. نسخه اى برابر با اصل. تصميم گرفته بود کربلايى در کوفه بر پا سازد، و حماسه اى به ياد ماندنى و درسى عظيم از قدرت رزمى و روحى يک «مؤمن » در تاريخ، بر جاى بگذارد. و اين چنين کوفه که به خاطر نهضت براى «مسلم بن عقيل » «وطن » شده بود، اينک به غربت تبديل شده است. «مسلم بن عقيل » بي ياوري چون «هاني&raquo.
و «مسلم بن عقيل »، غريبى در وطن! «مسلم بن عقيل » براى يافتن خانه اى که شب را به روز آورد و در پناه آن، مصون بماند، در کوچه ها غريبانه مي گشت و نمي دانست به کجا مي رود.
و اما در کوفه، همه درها به روي «مسلم بن عقيل » بسته بود و هر کس، سوداى سلامت و آسايش خويش را در سر داشت. تا اين که پس از چند روز آوارگي در محله «بنى بجيله » زنى به نام «طوعه » به مسلم پناه داد. پسر طوعه، بر خلاف مادرش از هواداران «ابن زياد» بود. شب که به خانه آمد، از حرکات و رفتار مادر، متوجه اوضاع غيرعادى شد. با کنجکاوى فراوان بالأخره فهميد که مهمانِ خانه شان کسى جز «مسلم بن عقيل » نيست. بسيار خوشحال شد، که اگر به والى شهر خبر دهد، جايزه خواهد گرفت. گرچه به مادرش قول داد و تعهد سپرد که به کسى نگويد.


سلام خدا و فرشتگان و پاکان، بر روح بلند حضرت «مسلم بن عقيل » و «هاني بن عروه» باد، که شرط وفا و جوانمردى را ادا نمودند و جان خويش را فداى رهبر و مولايشان سيدالشهدا عليه السلام کردند. و درود بر همه ادامه دهندگان راهشان، که راه «حق » و «آزادى » است.
و سپاهيان ابن زياد شبانه به قصد جان «مسلم بن عقيل » به خانه طوعه يورش بردند. حضرت «مسلم بن عقيل » يک تنه در برابر انبوهى از سپاهيان ابن زياد ايستاده بود و دليرانه مقاومت و جنگ مي کرد. هر هجومى را با شمشير دفع مي کرد و هر مهاجمى را ضربتى کارى ميزد. «مسلم بن عقيل »، تصميم داشت که تا آخرين قطره خون و تا واپسين دم و تا شهادت بجنگد، اما اطرافش را گرفتند و در يک حلقه محاصره از پشت سر، نيزه اى بر او زده و او را به زمين افکندند و بدين گونه، اسيرش کردند. طبق برخى از نقل ها سر راهش گودالى کندند و «مسلم بن عقيل » در آن افتاد و اسير شد. «مسلم بن عقيل » را گرفتند؛ آزاده اى که در انديشه نجات آن اسيران بود، خود، در دست آنان گرفتار شد. او را به سوى دارالاماره بردند و ورقى ديگر از حماسه در پيش ديدگان تاريخ، نمودار شد.


حضرت «مسلم بن عقيل » با خرسندي از تقرب به مقام والاي شهادت خود، دشمنان را ندا داد:
من امروز، از خُم خون، مي چشم شهد شهادت را ولى خرسند و خشنودم که مرگم جز به راه حق و قرآن نيست.
از اين مردن سرافرازم که پيش باطل و بيداد نياوردم فرود، اين سر نکردم سجده بر دينار، نسودم لحظه اى پيشاني ام بر زر، کنون در چنگ اين دشمن، شرافتمند مي ميرم که من، مردانه جنگيدم و بر مرگ دليران و جوانمردان نمي بايست گرييدن.
ولى ناگاه «مسلم بن عقيل » را گريه فرا گرفت، و گفت: «انا لله و انا اليه راجعون » يکى از سران سپاه ابن زياد، از روى طعنه، گفت: کسى که در پى اين کارها باشد، بر اين پيشامدها نبايد گريه کند. «مسلم بن عقيل » گفت:
«به خدا سوگند! گريه ام براى خويش و به خاطر ترس از مرگ نيست، بلکه گريه من براى خانواده ام و براى حسين بن على و خانواده اوست، که به سوى شما مي آيند.»
در زير برق سرنيزه ها، آن اسير آزاده تشنه لب، و آن آزاده گرفتار را نگهداشته بودند. هم به سرنوشت افتخارآميز خويش مي انديشيد و هم به فکر کاروانى بود که به سوى همين کوفه در حرکت بود و سالار آن قافله، کسى جز اباعبدالله الحسين (عليه السلام) نبود. «مسلم بن عقيل » را به بالاى دارالاماره مي بردند، در حالى که نام خدا بر زبانش بود، تکبير مي گفت، خدا را تسبيح مي کرد و بر پيامبر خدا و فرشتگان الهى درود مي فرستاد و مي گفت:
خدايا! تو خود ميان ما و اين فريبکاران نيرنگ باز که دست از يارى ما کشيدند، حکم کن!


شکوه و عظمت «مسلم بن عقيل » در آن اوج و بر فراز آن سکوى شهادت و معراج، ديدنى بود. گرچه آنان، اين قهرمان اسير و دست بسته را با تحقير و توهين براى کشتن به آن بالا برده بودند، ليکن عزت مرگ شرافتمندانه در راه حق، چيز ديگرى است که ديده هاى بصير و دل هاى آگاه، شکوهش را مي يابند. با ضربت شمشير، سر از بدنش جدا کردند، و ... پيکر خونين اين شهيد آزاده و شجاع را از آن بالا به پايين انداختند و مردم نيز هلهله و سر و صداى زيادى به پا کردند.
پس از شهادت «مسلم بن عقيل »، به سراغ «هانى » رفتند و با دو ضربت، سر اين انسان والا و حامى بزرگ «مسلم بن عقيل » را از بدن جدا کردند. در حالي که اين چنين با خداي خود مي گفت: «بازگشت به سوى خداست. خدايا مرا به سوى رحمت و رضوان خويش ببر!»
آن فرومايگان، بدن هانى را هم به طنابى بستند و در کوچه ها و گذرها بر خاک کشيدند. خبر اين بي حرمتى به همه رسيد. اسب سوارانشان حمله کردند و پس از درگيرى با نيروهاى ابن زياد بدن «هانى» و «مسلم بن عقيل » را گرفتند و غسل دادند و بر آنها نماز خواندند و دفن کردند، در حالى که جسد «مسلم بن عقيل »، بي سر بود. آن روز، تنى چند از سرداران اسلام هم دستگير شده و به شهادت رسيدند و اجساد مطهرشان در کنار آن دو قهرمان رشيد به خاک سپرده شد و در روز نهم ذيحجه، کربلاى کوچکى در کوفه بر پا شد و يادشان به جاودانگى پيوست.


در پى اين شهادت ها که وضع کوفه اينگونه بحرانى و اوضاع نامساعد بود، کاروان امام حسين (عليه السلام) هم که از مکه به سوى کوفه حرکت کرده بود به سوى اين شهر مي آمد.
حسين بن على (عليهماالسلام) در يکى از منازل ميان راه، خبر شهادت اين سه يار وفادار خويش را شنيد. شهادت «مسلم بن عقيل »، «هانى بن عروه»  و «عبدالله يقطر»، امام را ناراحت کرد و امام فرمود: «انا لله و انا اليه راجعون » و اشک در چشمانش حلقه زد. چندين بار، براى «مسلم بن عقيل » و «هانى» از خداوند رحمت طلبيد و گفت: «خدايا براى ما و پيروانمان منزلتى والا قرار بده و ما را در قرارگاه رحمت خويش جمع گردان، که تو بر هر چيز، توانايى!» آنگاه نامه اى را که محتوايش گزارش شهادت آنان و دگرگونى اوضاع کوفه بود بيرون آورد و براى همراهان خود، خواند و گفت: هر کس از شما مي خواهد برگردد، برگردد، از جانب ما بر عهده او پيمان و عهدى نيست...
آرامگاه حضرت «مسلم بن عقيل »، اين شخصيت والا مقام در بيرون باروى - ديوار - مسجد کوفه و در سمت جنوب شرقى آن قرار دارد که به وسيله راهرو کوتاهى از مسجد مي توان به درون صحن آن قدم نهاد. حرم حضرت «مسلم بن عقيل » عليه السلام فضاى وسيعى در شرق مسجد کوفه را در برگرفته و از گنبد طلايى بزرگ و چندين رواق و شبستان و ايوان تشکيل شده است و در برابر حرم حضرت «مسلم بن عقيل » و در سمت شمالى صحن او آرامگاه هانى بن عروه قرار دارد.
سلام خدا و فرشتگان و پاکان، بر روح بلند حضرت «مسلم بن عقيل » و «هاني بن عروه» باد، که شرط وفا و جوانمردى را ادا نمودند و جان خويش را فداى رهبر و مولايشان سيدالشهدا (عليه السلام) کردند. و درود بر همه ادامه دهندگان راهشان، که راه «حق » و «آزادى » است.
 


مسلم از ديدگاه پيامبر اکرم (صلي الله عليه و آله)
شيخ صدوق در کتاب امالي از ابن عباس روايت مي کند که علي بن ابي طالب (عليه السلام) به رسول خدا (صلي الله عليه و آله) عرض کرد: تو عقيل را دوست مي داري؟! فرمود: آري ، من عقيل را از دو جهت دوست دارم:
اول: اين که عقيل را براي وجود خودش دوست مي دارم.
دوم: به جهت اين که ابوطالب او را دوست داشت، دوست مي دارم. فرزند همين عقيل در راه دوستي فرزند تو فدا مي شود و چشمان مؤمنين براي او گريان خواهد شد و ملائکه بر او درود مي فرستند.

شجاعت و شهامت
علامه مجلسي در مورد شجاعت مسلم بن عقيل مي نويسد:
"مسلم بن عقيل در ميان هم سن و سالان خويش به شجاعت و سخاوت مشهور و به کثرت دانش و خرد شناخته شده بود.

سفارت و نيابت
محدث قمي مي نگارد: وقتي فرستادگان و نامه هاي کوفيان از حد گذشت و تعداد نامه هاي آنان به دوازده هزار نامه رسيد، امام حسين (عليه السلام) در جواب آنان نامه اي بدين گونه نوشت:
"من برادر، پسرعمو و شخص مورد اعتماد خاندانم، مسلم بن عقيل را به سوي شما فرستادم... ."
و سپس او را با قيس بن مسهر صيداوي و ... براي بيعت گرفتن راهي کوفه نمود و حضرت مسلم را به تقوا، حسن تدبير و مدارا نمودن مأمور کرد به مسلم فرمود: چنانچه ديدي مردم کوفه درباره بيعت با من متحد بودند، جريان را برايم بنويس.
حضرت مسلم بنا به فرمان امام به سمت کوفه حرکت نمود. پس از رسيدن به کوفه مردم، اظهار مسرت و خوشحالي کردند و دسته دسته به حضور آن حضرت آمدند. مسلم نامه امام را براي آنان تلاوت کرد و ايشان با شنيدن مضمون نامه، گريان شدند و با مسلم بيعت نمودند. تور کربلا. تور زمینی کربلا. تور هوایی کربلا.



:: موضوعات مرتبط: درباره واقعه کربلا، ،
:: برچسب‌ها: تور کربلا, تور زمینی کربلا, تور هوایی کربلا, مرقد مسلم بن عقیل, اماکن زیارتد عراق, کوفه, ,

نوشته شده توسط رامش در شنبه 23 مرداد 1395


همه مقامات بهشت از نور سیدالشهداء(ع)

 تور کربلا. تور زمینی کربلا. تور هوایی کربلا.

حجت الاسلام محمد مهدی میرباقری:همه مقامات بهشت از نور سیدالشهداء(ع) است و اینکه حضرت امام حسین(ع) به مقام رضوان رسیده است یعنی خداوند طعم دوستی را به امام حسین (ع) بدون حجاب به او می‌چشاند که این بهترین مقام است.
عاملان و کسانی که در به شهادت رساندن امام حسین (ع) نقش داشتند مشمول لعن خداوند، اولیاء و مومنین تا روز قیامت هستند و کسانی که اساس این ظلم را بنا نهادند تا روز قیامت ملعون شمرده شده‌اند.

 هر چقدر دستگاه بنی امیه و سپاهیان یزید و عمرسعد طغیان کردند در طرف مقابل خضوع و خشوع و رضا را از سوی سیدالشهداء و یارانش را می‌بینیم.
 امام حسین (ع) بالا‌ترین سختی‌ها را تحمل کردند و این چهره بندگی امام حسین (ع) در روز عاشورا و صبری که حضرت از خود نشان دادند، بالا‌تر از آن را در تاریخ سراغ نداریم.
ماموریتی که امام حسین (ع) به خاندانش داد به بهترین شکل صورت گرفت و نقطه ضعفی در آن وجود ندارد و مقاومت، استقامت، خشوع و خضوع ازسوی اهل بیت (ع) به بهترین نحو ممکن به تصویر کشیده شد.

حضرت اباعبدالله الحسین (ع) بندگی را به اوج رساندند

 کار سیدالشهداء (ع) زیباست، اما کار خداوند زیبا‌تر است  حضرت اباعبدالله الحسین (ع) بندگی را به اوج رساندند و در سخت ترین لحظات عاشورا، امام حسین (ع) به رضای خداوند راضی بود که این صحنه‌ها دیگر تکرار نشدنی است و البته همه این زیبایی‌ها با عنایت پروردگار بود و اگر رحمت، محبت و توفیق الهی نبود امام حسین (ع) قادر به انجام آن نبودند.

 امام حسین (ع) در گودی قتلگاه استغاثه کردند و اینگونه نیست اگر بندگی از سوی سیدالشهداء (ع) صورت گرفته؛ جدا از اراده خداوند بود و در این زمینه امام بدهکار نیست و طلبی ندارد.

حضرت هر چه به ظهر عاشورا نزدیک‌تر می‌شود چهره‌اش بر افروخته‌تر می‌شد و امام حسین (ع) احساس می‌کند عبدی است که با امداد الهی بندگی را به نحو احسن انجام داده است.

همه زیبایی‌هایی که در کار امام حسین (ع) می‌بینیم؛ از منظر قرآن اصل آن منصوب به خداوند است و هر حسنه‌ای به هر کسی برسد، سرچشمه آن خداوند است و همه زیبایی‌های کار اهل بیت (ع) نیز با امداد، عنایت، لطف و دستگیری الهی بود.

 سیدالشهدا (ع) پیمانه بندگی با خدا را پر کردند

 اولیاء خدا همواره در محضر الهی هستند و به خدا پناه می‌برند و از این رو خداوند به آن‌ها عنایت و توجه دارد سیدالشهدا (ع) پیمانه بندگی با خدا را پر کردند و در برخی از روایات داریم که حق مجاهدت در راه خداوند را انجام داده و در این مسیر ترک اولی هم نکرده است.

 سیدالشهداء (ع) وفا به الله کردند و زیبا‌تر از آن اینکه خداوند نیز به عهده خود وفا کردند  امام حسین (ع) به دنبال رضایت خداوند بود و هیچ چیز دیگری را طلب نمی‌کرد و در مصیبت علی اصغر (ع) فرمود آنچه که من را آرام می‌کند این است که خدا این صحنه‌ها را می‌بیند و از ما راضی است.

هیچ بنده‌ای به اندازه امام حسین (ع) محبوب خدا نیست

 همه مقامات بهشت از نور سیدالشهداء (ع) است و بهشت امام حسین (ع) قابل فهم نیست و اینکه حضرت به مقام رضوان رسیده است یعنی اینکه خدا حسین (ع) را دوست می‌دارد و طعم دوستی به حسین (ع) را بدون حجاب به او می‌چشاند که این بهترین مقام است.

 هیچ بنده‌ای به اندازه امام حسین (ع) محبوب خدا نیست؛ چرا امام حسین (ع) در راه الهی همه هستی خود را فدا کرد و خداوند نیز مقام رضوان را برای حسین بن علی (ع) در نظر گرفته است که جز حضرت حق و اولیاء الهی کسی آن را درک نمی‌کند.

 امام حسین (ع) در عاشورا؛ صحنه‌ای خلق کرده که مورد مباهات ملائکه الله است که البته این کار با عنایت و محبت الهی بوده است.

   
تور کربلا. تور زمینی کربلا. تور هوایی کربلا.



:: موضوعات مرتبط: درباره واقعه کربلا، ،
:: برچسب‌ها: تور کربلا, تور زمینی کربلا, تور هوایی کربلا, سید الشهدا, بهشت, حضرت اباعبدالله الحسین (ع) , عاشورا ,

نوشته شده توسط رامش در جمعه 22 مرداد 1395


شباهت حضرت یحیی(ع) و امام حسین(ع)

 تور کربلا. تور زمینی کربلا. تور هوایی کربلا.
حضرت زکریا(ع) از خداوند خواست تا پسری همانند حسین(ع) به او عطا کند و اینگونه شد که یحیی(ع) نیز مانند حضرت سیدالشهدا(ع) سر بریده شد و با مصیبت به شهادت رسید.
 به گزارش مشرق، روزی حضرت زکریا(ع) از خداوند خواست که اسماء خمسه طیبه را به او تعلیم دهد، جبرئیل بر او نازل شد و اسامی را گفت. سپس حضرت زکریا از خداوند پرسید چرا نام حسین(ع) را که یاد می کنم اشکهایم جاری می‌شود و به هیجان می‌افتم؟ خداوند ماجرای حضرت اباعبدالله(ع) در واقعه عاشورا را برای او تعریف کرد و زکریا(ع) خطاب به پروردگارش گفت: خداوندا فرزندی به من عطا کن و سپس مرا به مصیبت او مبتلا کن چنانکه حبیب خود را مبتلا به فرزندش خواهی کرد.

خداوند خواسته حضرت زکریا(ع) را اجابت کرد و حضرت یحیی(ع) را به او هدیه داد. در روایات و منابع تاریخی شباهت‌های بسیاری بین امام حسین(ع) و حضرت یحیی(ع) ذکر شده که در ادامه به بخشی از آنها اشاره می‌کنیم:

1. از جانب خداوند بشارت به ولادت یحیی(ع) رسید و همچنین به ولادت حسین(ع) پس بشارت اول آن است که می‌فرماید: (یا زکریا انا نبشرک بغلام اسمه یحیی) یعنی: ای زکریا بشارت می‌دهم تو را به پسری که اسمش یحیی است و بشارت دوم آنست که ملائکه به پیغمبر(ص) گفتند: خداوند تو را بشارت می‌دهد به مولودی که از فاطمه‌(س) متولد می‌شود.
2. هر دو امام حسین(ع) و یحیی(ع) شش ماهه متولد شدند.
3. هر دو را خداوند بلاواسطه اسم گذاشت.
4. هر دو از پستان شیر نخوردند، بلکه یحیی(ع) از آسمان شیر خورد و حسین(ع) از عرش عظیم یعنی زبان پیغمبر (ص) شیر خورد.
5. پیشانی هر دو می‌درخشید.
6. هر دو در طول عمر، فرحناک نشدند اگر احیاناً فرحی از برای ایشان می‌شد به زودی منقلب به حزن می‌گردید.
7. برای یحیی(ع) و حسین بن علی(ع) آسمان خون گریست.
8. سر هر دو بعد از قتل تکلم نمود، سر یحیی(ع) به پادشاه گفت: از خدا بترس و سر امام حسین(ع) مکرر قرآن می‌خواند ولاحول گفت.
9. یحیی بن زکریا(ع) را به طریق صبر کشتند و حسین بن علی(ع) با اینکه در میدان جنگ شهید شد باز به طریق قتل صبر(زجرکش شدن) کشته شد، چنانکه حضرت سجاد(ع) فرمود.
10.حضرت محمد(ص) فرمودند: در جهنم منزلی است که احدی مستحق آن نیست، مگر قاتل یحیی بن زکریا(ع) و قاتل حسین(ع).

منبع: کتاب خصائص الحسینیه

 تور کربلا. تور زمینی کربلا. تور هوایی کربلا.



:: موضوعات مرتبط: درباره واقعه کربلا، ،
:: برچسب‌ها: تور کربلا, تور زمینی کربلا, تور هوایی کربلا, ,

نوشته شده توسط رامش در پنج شنبه 21 مرداد 1395


حضرت زینب وواقعه عاشورا

تور کربلا تور زمینی کربلا. تور هوایی کربلا

روز عاشورا امام حسين(ع) و مردان همراهش، حتي جوانان و پاره‌اي از خردسالان نيز کشته شدند. بنابر آنچه در کتب تاريخ آمده است، در خيمه‌ها و اهل بيت امام حسين تنها دو مرد زنده ماندند: شخص اول علي بن الحسين، امام زين‌العابدين بود. او بيمار بود و گمان بردند که او در حال احتضار است، و عمر او ديري نمي‌پايد. او را رها کردند، و نيازي به کشتن او احساس نکردند؛ زيرا گمان کردند که او خود خواهد مرد.

جوان ديگري که به شکل شگفت‌انگيزي از مرگ نجات يافت، حسن مثني، فرزند امام حسن بود. او به شدت جراحت ديده بود، و در ميان کشته شده‌ها بر زمين افتاده بود، بي‌هيچ حرکتي يا نشاني از حيات.

پس از آن که شعله‌هاي آتش نبرد فرو نشست، و خواستندکشته شده‌ها را به خاک بسپارند، او را زنده يافتند. درمانش کردند و بدين ترتيب او در چادر و ميان اسرا ماند. در برخي کتب مقاتل رويدادهايي از او در مجلس ابن زياد و يزيد و همچنين در راه آمده است. اما غير از اين دو، همه کشته شدند، و نقش اصلي براي به سرانجام رساندن رسالت امام حسين بر دوش حضرت زينب(س) باقي ماند، و او اين وظيفه دشوار را به بهترين شکل ممکن به انجام رساند.

بي‌شک او به همه مصيبت‌هايي که در روز عاشورا امام حسين به چشم ديد، دچار شد، و افزون بر آن او مصيبت از دست دادن امام حسين را نيز لمس کرد. اما در وراي اين مصيبت‌ها او وظايفي داشت.

نخستين آنها پاسداري از عزت امام حسين و نماياندن او به عنوان مظهر قدرت است، نه اين که آن را ناتوان، ترسو و ضعيف نشان دهد. چنان که پيش از اين گفته ام، امام حسين با فداکاري‌هاي گوناگون يارانش، و با آماده ساختن زنها، خصوصاً حضرت زينب، براي رويارويي با اين مصيبت‌ها، زمينه را براي اين مسأله فراهم کرد، تا در چهره آنان نشاني از ناتواني و خواري نمايان نشود و فرياد و ناله و شيون نکنند. اين گونه مسائل ابداً در کربلا نبود. امام حسين نيز در روز عاشورا بر اين امر تأکيد داشت. يعني در روز عاشورا، ياران امام حسين براي مرگ پيش دستي مي‌کردند. شاعر نيز چنين وصفشان مي‌کند:

«لبسوا القلوب علي الدروع کأنما يتهافتون علي ذهاب الانفس»

(قلب‌ها را بر روي زره نهاده بودند،گويي براي مرگ از يکديگر پيشي مي‌گيرند.)

آنها بر مرگ پيشي مي‌گرفتند، گويي به برترين جاها و زيباترين آرزوها مي‌رسند. خاندان حسين(ع) اين گونه بر يکديگر سبقت مي‌گرفتند و هرکدام از آنها با اصرار و پافشاري مي‌خواست در برابر دشمن، بدون توجه به مرگ و با شجاعت بايستد. اين همه، هدفمند بوده است، تا در تاريخ روشن شود که راه راست و اثر ايمان و معناي عزت و بزرگي چيست. امام حسين(ع) شخصاً به اين مسأله به خوبي توجه داشت: همچون ناتوان در صحنه ظاهر نمي‌شد. بر فرزندان نمي‌گريست، و براي کشته شدگان مويه نمي‌کرد. در برابر دشمنان و غمها و مصيبت‌ها ناتواني نشان نمي‌داد.

سخن معروف درباره او را شنيده ايد: «فوالله ما رأيت مکسوراً قط قد قتل ولده و اهل بيته، أربط جأشاً ولا أقوي جناناً من الحسين» (به خدا سوگند هرگز شکست خورده‌اي را نديدم که فرزندان و خاندانش کشته شده باشند، و مصمم‌تر و استوارتر از حسين باشد.در اين عبارت آنچه نمايان است، اراده، استواري، روشنايي در چهره و صلابت در موضع است. پس از همه اين مصيبت‌ها باز هم همان موضع را، به روشني نزد بانوان در همه شرايط اين ايام و مصيبت‌ها، مي‌بينيم؛ يعني موضع قدرت و بي توجهي و بي اهميتي به مرگ، جراحت و تشنگي و دشمن.

لشکريان عمر سعد، اجساد ناپاک سپاه خودشان را دفن کردند، و اجساد امام حسين(ع) و خاندانش و يارانش بر زمين ماندند. هنگامي که بر آن شدند از کربلا به کوفه بروند، خاندان امام حسين، زنان و مادران و خواهران را از کنار قتلگاه و کشته شدگان گذراندند. يعني کوشيدند تا آنچه در نبرد براي کشته شدگان اتفاق افتاده بود، آشکار سازند. چرا اين کار را کردند؟ براي اينکه آنچه را امام حسين(ع) بدان مي‌انديشيد، بي ثمر سازند. امام حسين مي‌خواست در زندگي و پس از مرگش نيز با قدرت ظاهر شود، اما آنها مي‌خواستند که حسين را پيش و پس از مرگش ناتوان نشان دهند. مي‌خواستند زنان را در برابر اجساد بياورند، تا آنها بگريند، غمزده شوند، ناله کنند، و عجز و ضعف در آنها ظاهر گردد.

اين صحنه دلهره آور را تصور کنيد. زنان و فرزندان را در برابر اجساد آورده اند، هريک از زنان برادر، همسر يا فرزندي در ميان کشته‌شدگان دارد، اما گريه نمي‌کند. آنها وظيفه داشتند که از زينب پيروي کنند. حضرت زينب سرور آنها بود، پس در همه امور از او پيروي مي‌کردند.

پشت سر حضرت زينب مي‌رفتند. حضرت زينب، در جلوي آنها به جسد پاره پاره امام حسين(ع) رسيد، جسدي که حتي يک عضو سالم در آن ديده نمي‌شد. اما با اين حال جسد پوشيده از تير و شمشير و نيزه و سنگ بود؛ آنچنان که چيزي از آن پيدا نبود. نيازي نيست تاريخ اين حوادث روشن را به ما بگويد. زينب آمد و نزديک حسين ايستاد و سنگ‌ها و نيزه‌ها و شمشيرها را کنار زد و با دو دستش جسد امام حسين را بلند کرد و گفت: «اللهم تقبل منا هذا القرباني.» (خداوندا اين قرباني را از ما بپذير).

اين قهرماني را تصور کنيد. حسين براي زينب(س) همه چيز است. بزرگان، قهرمانان و کوه‌ها در برابر اين صحنه ناتوانند، اما زينب ابداً چنين نيست: «اللهم تقبل منا هذا القربان.» (خداوندا اين قرباني را از ما بپذير).

با اين سخن، حضرت زينب اعلام داشت که اين کار به اراده و خواست خودمان بوده است، نه اين که بر ما تحميل شده باشد. هيچکس نگفت بياييد و کشته شويد. هيچکس نگفت که برخيزيد و هيچکس از ما اين کار را نخواست. ما با آزادي کامل آمديم و آن را برگزيديم. آنچه بدست آورديم، نتيجه خواست و اراده خودمان است. ما حسين را براي دين خدا قرباني کرديم و از خدا مي‌خواهيم که اين قرباني را از ما بپذيرد، و چيزهاي ديگر، اصلاً مهم نيست. چنان که در مجلس ابن زياد وقتي از او مي‌پرسد چگونه يافتي آنچه را خداوند با برادرت کرد؟ گفت: «والله ما رأيت الا جميلا، هؤلاء رجال کتب‌الله عليهم القتل فبرزوا إلي مضاجعهم» (به خدا سوگند، جز زيبايي چيزي نديدم. آنان مرداني بودند که خداوند مرگ را برايشان مقدر کرده بود و به سوي آرامگاهشان رفتند). بي‌شک پس از اين موضع حضرت زينب در برابر شهادت سرور کشته‌شدگان و سيد شهدا، ديگر زنان تکليف خود را در برابر شهداشان دانستند. چرا که هنگامه ناله وشيون و اظهار ناتواني نبود، بلکه زمان قدرت و صلابت بود و بايد به جهانيان اعلام مي‌شد که ما به اينجا آمديم و مي‌دانستيم چه رخ خواهد داد. با آسودگي آن را اراده کرديم و به‌سوي آن گام برداشتيم و تلاش کرديم و از خداوند مي‌خواهيم که آن را از ما بپذيرد. و اگر کارزار، بيش از اين فداکاري مي‌خواهد، ما آماده ايم. بنابراين نقش حضرت زينب، اين است که رسالت امام حسين و حضور عزتمندانه و شرافتمندانه اش در نبرد را، تمام سازد.

من به آنچه از ناتواني‌ها و شيون‌ها و ناله‌هاي امام حسين يا زنان و يا خاندان امام حسين(ع) نقل و خوانده مي‌شود، اعتقادي ندارم. به هيچ عنوان به اين مسائل اعتقاد ندارم. اميدوارم اين مسائل مطرح نشود، چرا که اين مسايل منحرف کردن حرکت امام‌حسين و مأموريت او است. هرگز نشاني از نشانه‌هاي سستي در حسين پديدار نشد، نه بر او و نه بر ياران و زنانش. اين رسالت بزرگي بود که حسين آن را به انجام رساند. و کاري بود که حضرت زينب نيز در ميان زنان انجام داد. و سپس، حضرت زينب، نقش مهم ديگري نيز به‌عهده گرفت و آن چيرگي بر توطئه بني‌اميه بود. آنها مي‌خواستند امام حسين را بکشند، بي‌آن که کسي خبردار شود.

پس از آن که مسلم بن عقيل به قتل رسيد و کوفيان به عهدشان خيانت کردند و بيعت را شکستند، به سپاه ابن زياد پيوستند. بنابراين کوفه محل دوستداران حسين نبود، بلکه صحنه‌اي براي دشمنانش بود. چرا حسين را آزاد نگذاشتند تا وارد کوفه شود؟ دليل اين کار چه بود؟

براي اين که حسين بيرون از کوفه کشته شود، حر را با سپاهي فرستادند تا در وسط صحرا جلودار حسين شود. سپس او را از کوفه و همه مراکز مهم مسلمين دور کردند، تا کشته شود و کسي آگاه نشود. اين نقشه آنان بود و براي همين بود که همه مردان را کشتند. درباره امام سجاد گفتند: «اقتلوا هذا ولا تبقوا من اهل هذا البيت باقيه» (او را بکشيد و کسي را از اين بيت زنده نگذاريد.)

تلاش آنها بر اين بود، مي‌گفتند در صحرا توفان‌ها مي‌آيد، شن‌ها را با خود مي‌برد، و اجساد را مي‌پوشاند، و هيچکس خبردار نخواهد شد. سپس امور را براي مردم وارونه جلوه مي‌دهند و مي‌گويند: «خوارج را کشتيم». رفتار خوارج بدترين اثر را بر مردم گذاشته بود، چرا که مردم خوارج را وسيله‌اي براي هرج و مرج و پاره پاره کردن امت و فتنه‌انگيزي ميان مردم مي‌دانستند. از همين رو ممکن نيست کسي خوارج را دوست بدارد. وقتي گفته شود خوارج، گويي همه چيز پايان يافته. اين حرف وسيله‌اي براي تبليغات و پنهان‌سازي و دور ساختن نبرد از مراکز اسلامي بود.اينها مسائلي اساسي است براي پنهان کردن قتل حسين و پايان‌دادن و خلاص‌شدن از همه چيز. اما چه کسي اين توطئه را خنثي کرد؟ زينب، سلام‌الله‌عليها. زيرا پس از نبرد، آن را براي مردم و در مراکز اسلامي بازگو کرد؛ در کوفه، در راه، در شام و در همه جا. چگونه توانست اين مأموريت را انجام دهد. کوفه علي را مي‌شناسد. کوفه صداي علي را مي‌شناسد. کوفيان آمدند تا خوارج و اسرا را تماشا کنند. ناگهان صداي بلند علي را شنيدند. از شهادت امام بيش از بيست سال نگذشته، و بسياري از مردم علي را مي‌شناسند و هنوز او را، روز و شب، در خانه‌هاشان ياد مي‌کنند. امام را مي‌شناسند، صداي او را شنيدند و با صدا انس پيدا کردند و دانستند که صداي علي از همين صداست. اين صدا از کجاست؟

گفتند از زني که مي‌گويند «خارجي» است. و زماني که از او خواستند تا سخن بگويد، ديدند که با راويان مقاتل با زبان علي سخن مي‌گويد. در اين لحظه بود که دريافتند کساني که آنها را کشتند، همان فرزندانشان هستند؛ آنها را فرستاده بودند تا پيروز شوند و دين خدا را ياري رسانند. آنها رفتند و فرزند دختر رسول خدا و خاندانش را کشتند. آنها بر اثر کارزار همسران و برادران و فرزندان خودشان کشته شدند. در اين هنگام ناله‌ها و گريه‌ها را آغاز کردند. حضرت زينب(س) براي آنها سخن گفت؛ نفس‌ها در سينه حبس شد و سکوت همه جا را فراگرفت، حتي زنگ چارپايان نيز از حرکت افتاد. مردم شيون و زاري آغاز کردند. پس از اين، در آن خطبه معروف صحنه ماجرا را براي آنها به تصوير کشيد.

نتيجه آن شد که تا زينب وارد کوفه شد و يک يا دو روز در آنجا ماند، کار انجام گرفته براي همه کوفيان روشن شد؛ قضيه کشتن حسين و آنچه روي داده بود و چگونگي آن و جزئيات تجاوزها و همه چيز. زينب بدينسان از شهري به شهر ديگر مي‌رفت.

چرا از شهري به شهر ديگر مي‌رفت؟ شما مي‌دانيد که در گذشته کاروان نمي‌توانست زمان زيادي در بيابان به مسيرش ادامه دهد. زيرا اسبان و قاطران و امکانات حمل و نقل توانايي نداشتند که مثلاً پانصد کيلومتر در بيابان بروند. از همين رو ناچار بودند که از راههايي بروند که از شهرها و روستاها مي‌گذشتند. بنابراين اسرا را از راهي که در آن ساکناني بودند، گذراندند. يعني از شهري به شهري و از روستايي به روستايي، و آنها را مستقيماً از نجف به شام نبردند. در هر شهري که وارد مي‌شدند، همان قصه تکرار مي‌شود: زينب سخن مي‌گويد و مردم جمع مي‌شوند و از او مي‌پرسند: چه اتفاقي افتاد؟ تو کيستي؟

اين کار تا شام ادامه يافت. در شام نيز همان اتفاق افتاد. با اولين خطبه‌اي که زينب در قصر يزيد گفت، همه چيز روشن شد، تا جايي که همسر يزيد با پيراهنش خود را پوشاند و از قصر بيرون رفت و پافشاري کرد تا زينب و خاندان حسين وارد قصر شوند. جنبش از خانه يزيد آغاز شد. چه کند؟ آيا مي‌تواند همه را بکشد؟

هر کجا که اين بانو مي‌رود، مردم به جنبش مي‌افتند و آنچه رخ داده بر مردم آشکار مي‌شود. در اندک زماني، همه جهان اسلام و همه امت از ماجرا آگاه شدند. و پس از اين بود که امت دانست که خودش مسئول است و مقصر. بايد گناهش را جبران کند و از آن توبه. بنابراين، نخستين وظيفه حضرت زينب، پاسداري از شرافت و عزت پس از شهادت امام حسين است، و پس از آن به سرانجام رساندن رسالت امام حسين(ع)، و رساندن خبر مصيبت‌ها و رخدادها به قلب جهان اسلام. در حالي که بني اميه مي‌کوشيدند آنها را در بيابان دفن کنند. پس از مصيبت امام حسين(ع) و پايان رسالتش، نقش قهرمانانه حضرت زينب در برابر ماست. ما به اين زن احترام مي‌گذاريم و او را بزرگ مي‌داريم. اين خانم، کاري را صورت داد که مردان و قهرمانان بزرگ از انجام آن ناتوانند. علاوه بر اينها يک تجربه شکوهمند و تابناک، و واقعه‌اي عبرت آموز در برابر ماست و در مي‌يابيم، همان گونه که مرد مي‌تواند حسين باشد، زن مسلمان نيز مي‌تواند زينب باشد. اگر امام حسين نمونه‌اي است براي قهرمانان و کمالي است براي مردان. زينب نيز نمونه‌اي است براي زنان. آنچنان که مرد مسلمان مي‌تواند قهرمان و مجاهد باشد، زن مسلمان نيز مي‌تواند قهرمان و مجاهد باشد. آنان هر دو نياز به ايمان و ايستادگي و احساس قرب به خدا دارند، تا نترسند و اندوه نداشته باشند: «ألا إن اولياء الله لاخوف عليهم و لا هم يحزنون». (62:10) (آگاه باشيد که بر دوستان خدا بيمي نيست و غمگين نمي‌شوند).

اين واقعه در برابر ماست و ما به سخني از سخنان امام حسين، هنگامي که از مکه خارج شد، توجه مي‌کنيم: «لم اخرج اشراً و لا بطراً و لاظالماً و لا مفسداً، اريد الاصلاح في امه جدي ما استطعت، اريد لامر بالمعروف و النهي عن المنکر» (به خدا سوگند از روي سرمستي، طغيانگري، ظلم و فساد قيام نکردم. اصلاح در امت جدم را هر اندازه که در توانم باشد، خواستارم. مي‌خواهم امر به معروف و نهي از منکر کنم ). رسالت حسين و هدف حسين و شهادت حسين در اين سخن خلاصه مي‌شود. در اينجا اين پرسش مطرح مي‌شود که آيا امت جد حسين، فقط در عصر امام حسين بودند، و آيا آن امت پايان يافتند يا هنوز هستند؟ آيا امر به معروف و نهي از منکر و اصلاح مردم، مخصوص ايام امام حسين بود و پايان يافت، يا اين که ما نيز از آن امت هستيم؟ ما نيز به اصلاح نيازمنديم، و به امر به معروف و نهي از منکر. طبيعتاً اين کار هميشگي است. پس ما هنوز در شرايط مناسب براي تحقق اهداف امام حسين هستيم. به سخن ديگر امام حسين در زمان خودش کشته شد تا ما را امروز، اصلاح، امر به معروف، و نهي از منکر کند. پس در زمانه ما و بنا بر تجزيه و تحليل خود او، اگر منکر ترک شود، و به معروف عمل، و جامعه اصلاح؛ امام حسين به هدفش از شهادت رسيده است. و امروز هر اندازه که معروف ترک شود و به منکر عمل، و ميان مردم فساد اشاعه يابد، بدين معناست که در اين برهه از زمان و اين نسل از امت، خون امام حسين را به هدر داده است. آيا مي‌شنوي؟ ‌اي کسي که براي امام حسين اندوهگين هستي و بر امام حسين گريه مي‌کني، امروز هرچه فساد بيشتر شود و اصلاح جامعه کمتر، کمکي است براي به نابودي کشاندن اهداف امام حسين. اهدافي که امام حسين براي آنها کشته شد. پس امروز و در اين شرايط بزرگداشت شعاير و گوش فرا دادن به گريه، تنها وظيفه ما نيست، بلکه آنچه بر ما واجب است، ياري رساندن به امام حسين در اهدافش است. او خود به اين اهداف تصريح کرده است: «إنني ما خرجت أشرا ولا بطراً». اين کار براي پيروزي بر کسي يا براي کسي نبود، تا بگوييم تمام شد و ما راحت شديم. هرگز چنين نيست، بلکه رسالتي را که امام حسين آن روز هدف قرار داد، امروز نيز برجاست؛ زيرا که امت بر جاست. پس ما به جاي آن که امروز بگوييم و آرزو کنيم که: «ياليتنا کنا معک فنفوز فوزاً عظيماً» (کاش با تو بوديم تا به سعادتي بزرگ نائل مي‌شديم)؛ مي‌توانيم او را ياري کنيم و او را در برابر دشمنش قدرتمندتر، و اهدافش را محقق سازيم. اين کار شدني است و در برابر ماست. حالا خود دانيد‌اي مؤمنان، توجه به خود کنيد که نبرد برپاست. به اعمال و رفتار خودتان و فرزندانتان و زندگيتان و زنانتان و واجباتتان و محرماتتان توجه کنيد و هوشيار باشيد، و هر آنچه خود مي‌خواهيد، برگزينيد. الله سبحانه و تعالي يهدينا سواءالسبيل

تور کربلا تور زمینی کربلا. تور هوایی کربلا



:: موضوعات مرتبط: درباره واقعه کربلا، ،
:: برچسب‌ها: تور کربلا, تور زمینی کربلا, تور هوایی کربلا, واقعه عاشورا, حضرت زینب, ,

نوشته شده توسط رامش در چهار شنبه 20 مرداد 1395


چگونگی کشف قبر مختار



تور کربلا. تور زمینی کربلا. تور هوایی کربلا

سال 61 هجری عبیدالله بن زیاد پس از شهادت امام حسین(ع) در کربلا دستور داد اهل بیت آن حضرت را به کوفه و قصر دارالاماره بیاورند و در آن جلسه سر بریده امام حسین (ع) را نزد خود قرار داد و با چوب دستی به سر مطهر حضرت جسارت کرد.

  سال 66 هجری مختار ثقفی قیام کرد، عبیدالله بن زیاد را به هلاکت رساند بر تخت دارالاماره نشست و سر بریده ابن زیاد را بر او وارد کردند.


 مختار ثقفی پس از جنگ های سختی کوفه را تحت کنترل خود در آورد و عاملین واقعه کربلا را مجازات کرد. سپس لشگری به سوی عبید الله بن زیاد فرستاد که پس از شکست او، سر از بدنش جدا کردند.

مختار سر عبیدالله بن زیاد را نزد امام سجاد (ع) در مدینه فرستاد، حضرت خوشحال شد و فرمود: خدا جزای خیر به مختار دهد که خونخواهی ما نمود. مصعب بن زبیر در سال 67 هجری با غلبه بر کوفه سر از بدن مختار جدا کرد.


نحوه پیدا شدن مقبره مختار


پس از شهادت مختار توسط مصعب بن زبیر , جسد پاک او در دیوار قصر الاماره نزدیک مسجد مدفون شد , این قبر مخفی ماند تا اینکه آیة الله العظمی سید مهدی بحر العلوم در زمان خود به جستجو و آشنایی با آثار و محراب های مسجد پرداخت .

سید در آن زمان ترجیح داد مسجد کوفه با خاک پاک مدفون شود چون زمین مسجد پائین تر از دیگر سرزمین های منطقه بود و در نتیجه آب های سطحی در آن جریان پیدا می کرد. پیرو دستور آیت الله بحر العلوم زمین مسجد کوفه که عمق آن مساوی مقام پیامبر وخانه حضرت نوح بود با خاک پاک پرشد تا از آلودگی ها در امان نگه داشته شود در جای همان محراب ها بر روی خاک محراب های جدید ساخته شد همانگونه که اکنون هم نمایان است.

در زمان بررسی ها و جستجوی آثار مسجد که از طرف سید و جمعی از علما صورت گرفت, سید قبر شریف پنهان شده ای را پیدا کرد و جایگاه آن قبر انتهای راه رو در زیر زمین و به طرف خارج مسجد به سمت قصر الأماره بود و بر آن قبر سنگی یافتند که بر آن اسم و لقب مختار نوشته شده بود .اکنون قبر مختار در کوفه یکی از اماکن زیارتی عراق است.

پس از یافتن قبر, (محسن الحاج عبود شلاش ) ساختن حرم جدید وبزرگی برای مختار را بر عهده گرفت وآن را به رواق حرم حضرت مسلم از سمت جنوب ملحق کرد , و برای قبر پنجره ای آهنین قرار داد ودرب راه رو که در حجره ای در کنج مسجد کوفه قرار داشت را مسدود کرد



:: موضوعات مرتبط: درباره واقعه کربلا، ،
:: برچسب‌ها: تور کربلا, تور زمینی کربلا, تور هوایی کربلا, قبر مختار, اماکن زیارتی عراق, مسجد کوفه, ,

نوشته شده توسط رامش در سه شنبه 19 مرداد 1395


:: هتل درجه الف المیزان کربلا
:: تور کربلا عید فطر
:: رستوران رکن السلطان بهترین رستوران کربلا
:: رستوران کباب نبیل در کربلا
:: هتل روتانا کربلا
:: هتل الاشیقر در کربلا
:: تور کربلا ویژه اردیبهشت
:: نکات مهم در سفر به کربلا
:: رستوران های معروف کربلا
:: رستوران زعفران در شهر کربلا
:: راهنمای سفر به نجف اشرف
:: هتل المحمود کربلا
:: هتل الاشیقر در کربلا
:: اقامت هتل فندق العقیله در کاظمین
:: لذت غذا در رستوران الفردوس کربلا
:: مقبره ذوالکفل نجف اشرف
:: رستوران النخیل در کربلا
:: هتل لارسا کربلا
:: تور کربلا نوروز 98
:: هتل دره الحسین کربلا





تلفن دفتر فروش تور کربلا

54 44 67 43 021

67 43 67 43 021

835 2100 0937

آقای صبوری

ساعات تماس

9 صبح تا 7 بعد از ظهر






:: آبان 1399
:: ارديبهشت 1398
:: فروردين 1398
:: اسفند 1397
:: بهمن 1397
:: دی 1397
:: آذر 1397
:: آبان 1397
:: مهر 1397
:: شهريور 1397
:: مرداد 1397
:: تير 1397
:: خرداد 1397
:: ارديبهشت 1397
:: فروردين 1397
:: اسفند 1396
:: بهمن 1396
:: دی 1396
:: آذر 1396
:: آبان 1396
:: مهر 1396
:: شهريور 1396
:: مرداد 1396
:: تير 1396
:: خرداد 1396
:: ارديبهشت 1396
:: فروردين 1396
:: اسفند 1395
:: بهمن 1395
:: دی 1395
:: آذر 1395
:: آبان 1395
:: مهر 1395
:: شهريور 1395
:: مرداد 1395
:: تير 1395
:: خرداد 1395
:: ارديبهشت 1395
:: فروردين 1395
:: اسفند 1394
:: بهمن 1394
:: دی 1394
:: آذر 1394
:: آبان 1394
:: مهر 1394
:: شهريور 1394
:: مرداد 1394
:: تير 1394
:: خرداد 1394
:: ارديبهشت 1394
:: فروردين 1394
:: اسفند 1393
:: بهمن 1393
:: دی 1393
:: آذر 1393
:: آبان 1393
:: مهر 1393
:: شهريور 1393
:: مرداد 1393
:: تير 1393

آبر برچسب ها

تور کربلا , تور هوایی کربلا , تور زمینی کربلا , تور هوایی کربلا , کربلا , کربلا , تور کربلا هوایی , تور زیارتی کربلا , ثبت نام کربلا , تور زمینی کربلا , ثبت نام تور کربلا , امام حسین , زیارت کربلا , تور کربلا , تور زیارتی به کربلا ,

صفحه نخست | ايميل ما | آرشیو مطالب | لينك آر اس اس | عناوین مطالب وبلاگ |پروفایل مدیر وبلاگ |