صفحه نخست

ايميل ما

آرشیو مطالب

لينك آر اس اس

عناوین مطالب وبلاگ

پروفایل مدیر وبلاگ

تور کربلا

تور کربلا نوروز

:: صفحه نخست
::
ايميل ما
::
آرشیو مطالب
::
پروفایل مدیر وبلاگ
::
لينك آر اس اس
::
تور کربلا نوروز
::
عناوین مطالب وبلاگ
::

::تور کربلا
::فضائل زیارت امام حسین (ع) و زیارت کربلا
::درباره واقعه کربلا
::اماکن متبرکه عراق
::اطلاعات زائر
::هتل های کربلا
::هتل های نجف اشرف
::هتل های کاظمین


تمام لينکها تماس با ما


نويسندگان :
:: رامش
:: رضا والی نژاد

آمار بازديد :




نقش امام سجاد در زنده نگهداشتن قیام عاشورا را در تور کربلا بخوانید

 در زندگی پرفراز و نشیب امام زین العابدین علی بن حسین علیه السلام نکات بسیار مهمی برای بحث و تحقیق وجود دارد. در اینجا گوشه ای از نقش احیاگر  وزنده کننده سیدالساجدین حضرت امام زین العابدین علیه السلام را از کربلا  در چند محور به صورت گذرا مورد بررسی قرار می دهیم


الف - بیماری امام سجاد علیه السلام

برخی از مورخان معتقدند که امام زین العابدین علیه السلام در واقعه جان گداز و خونین کربلا 24 ساله بوده است و بعضی دیگر نوشته اند که از سن مبارکش 22 سال می گذشت. محمد بن سعد در کتابش می نویسد:

«علی بن الحسین علیهما السلام در واقعه کربلا همراه پدرش بود و در آن هنگام از عمر شریفش 23 سال می گذشت. فرزند ایشان، امام محمد باقر علیه السلام که امام سجادعلیه السلام از کربلا تا شهادت

همراه پدر بود، سه یا چهار ساله بود. امام زین العابدین در آن هنگام به سبب بیماری در جهاد شرکت نکرد و خداوند او را برای هدایت مسلمانان نگه داشت و نسل رسول الله صلی الله علیه وآله از فاطمه علیها السلام در ذریه امام حسین علیه السلام به امام سجاد علیه السلام و اولاد او منحصر گردید.»

شیخ مفید در این باره می گوید:

«همین که امام حسین علیه السلام شربت شهادت نوشید، شمر به قصد کشتن امام سجاد علیه السلام نیز حمله برد. امام زین العابدین علیه السلام در بستر بیماری به سر می برد و حمید بن مسلم به دفاع پرداخت و حمله شمر را مانع گردید. عمر بن سعد آن حضرت را در حالی که از بیماری رنج می برد با اهل بیت به کوفه انتقال داد.»

امام سجاد علیه السلام در قیام خونین کربلا مدت کوتاهی - بنا به مشیت الهی - بیمار بود و پس از بهبودی، مدت 35 سال امامت و زعامت جامعه مسلمین را تداوم بخشید. این که برخی این امام همام را دائم المریض معرفی کرده اند تا آنجا که در اذهان عوام این قضیه مانده است، در حقیقت نسبت به امام چهارم علیه السلام و فداکاری های ایشان بی توجهی کرده اند


ب: نقش امام سجاد در زنده نگهداشتن قیام عاشورا

از آن جا که شهادت سالار شهیدان حضرت اباعبدالله الحسین علیه السلام و یاران باوفایش از منظر عمومی، آثار ویرانگری برای حکومت بنی امیه داشت و مشروعیت آن را زیر سؤال برده بود و نیز برای این که این تراژدی غم بار به دست فراموشی سپرده نشود، امام چهارم با گریه بر شهیدان نینوا و زنده نگهداشتن یاد و خاطره جانبازی آنان اهداف شهیدان کربلا را دنبال می کرد. ظمت حادثه کربلا و قیام جاودانه عاشورا به قدری دلخراش بود که شاهدان آن مصیبت عظیم تا زنده بودند آن را فراموش نکردند.

هر وقت امام می خواست آب بیاشامد، تا چشمش به آب می افتاد، اشک از چشمانش سرازیر می شد. هنگامی که سبب گریه آن حضرت را می پرسیدند می فرمود: «چگونه گریه نکنم، در حالی که یزیدیان آب را برای وحوش و درندگان بیابان آزاد گذاشتند ولی به روی پدرم بستند و او را تشنه به شهادت رساندند.»

بزرگ مبلغ قیام عاشورا، حضرت امام سجاد علیه السلام، با سخنرانی و خطبه های آتشین خود توانست نهضت حق طلبانه سالار شهیدان را از هجوم تحریف نجات بخشد. اینک بعد از گذشت پانزده قرن همچنان این قیام، پرشکوه و جاودانه است.


ج - حضور ایشان در جمع اسرای اهل بیت علیهم السلام

پس از عاشورا حضرت سجاد را همراه دیگر اسرا به سوی کوفه حرکت دادند. آمار دقیقی از اسیران در دست نیست. برخی مورخان تعداد زنان را 64 نفر تا 84 نفر و تعداد مردان و کودکان پسر را 12 تا 14 نفر نوشته اند (4) که با چهل شتر - که هر شتر هودجی بی سر پوش بر آن ها بسته بودند - حمل می شدند. (5) همه آن ها در زنجیر بوده یا با ریسمان بسته بودند. (6) تنها مرد کاروان اسیران، حضرت سجادعلیه السلام بود. دشمن نسبت به ایشان سخت گیرتر عمل می کرد. آن چنان که مورخان نوشته اند: امام زین العابدین علیه السلام را بر شتری برهنه سوار کرده بودند و دست های مبارک آن حضرت را بر گردن وی بسته، بر تن او زنجیر نهاده و (7) هر دو پای او را به شکم شتر بسته بودند.

بعضی از مورخان، ورود قافله اسرا به شهر کوفه را دوازدهم محرم سال 61 ه . ق ذکر کرده اند و بعضی دیگر شانزدهم و هفدهم محرم نوشته اند.


د - خطبه ها و سخنرانی ها


سخنان انقلابی حضرت سجاد علیه السلام با کوفیان

امام زین العابدین علیه السلام در مدت اقامت خویش در کوفه، دو بار سخن گفت; بار نخست هنگامی بود که جارچیان حکومت، مردم را برای تماشای اسیران، فراخوانده بودند. این در حالی بود که برای اسرا در کنار شهر کوفه، خیمه زده بودند. علی بن الحسین علیه السلام از خیمه بیرون آمد و با اشاره از مردم خواست تا آرام شوند. امام علیه السلام سخنش را با ستایش پروردگار آغاز کرد و بر پیامبرصلی الله علیه وآله درود فرستاد و سپس چنین فرمود:

«ایها الناس، من عرفنی فقد عرفنی! و من لم یعرفنی فانا علی بن الحسین المذبوح بشط الفرات من غیر ذحل و لا ترات، انا ابن من انتهک حریمه و سلب نعیمه و انتهب ماله و سبی عیاله، انا ابن من قتل صبرا فکفی بذلک فخرا.

ایها الناس، ناشدتکم بالله هل تعلمون انکم کتبتم الی ابی و خدعتموه، و اعطیتموه من انفسکم العهد و المیثاق و البیعة؟ ثم قاتلتموه و خذلتموه فتبا لکم ما قدمتم لانفسکم و سوء لرایکم، بایة عین تنظرون الی رسول الله صلی الله علیه وآله;

ای مردم! آن که مرا می شناسد که می شناسد; و آن که مرا نمی شناسد، من علی فرزند حسین علیه السلام هستم. همان که در کنار نهر فرات سر مقدسش را از بدن جدا کردند بی آن که جرمی داشته باشد و حقی داشته باشند!

من فرزند آن آقایی هستم که حریم او هتک شد; آرامش او ربوده شد; و مالش به غارت رفت و خاندانش به اسارت رفت.

من فرزند اویم که [ دشمنان انبوه محاصره اش کردند و در تنهایی و بی یاوری بی آن که کسی را داشته باشد تا به یاریش برخیزد و محاصره دشمن را برای او بشکافد] به شهادتش رساندند. البته این گونه شهادت (شهادت در اوج مظلومیت و حقانیت) افتخار ماست.

هان، ای مردم! شما را به خدا سوگند، آیا به یاد دارید که نامه هایی را برای پدرم نوشتید و او را خدعه کردید؟ و [در نامه هایتان] با او عهد و پیمان بستید و با او بیعت کردید؟ سپس با او به جنگ برخاستید و دست از یاری او برداشتید. وای بر شما! از آنچه برای آخرت خویش تدارک دیده اید! چه زشت و ناروا اندیشیدید [و توطئه چیدید!] به چه رویی به رسول الله صلی الله علیه وآله خواهید نگریست؟»

سخنان امام چهارم که به این جا رسید، صدای کوفیان به گریه بلند شد و وجدان های خفته برای چندمین بار بیدار شد. آن ها یکدیگر را سرزنش می کردند و به همدیگر می گفتند: تباه شدید و نمی دانید.

امام سجاد علیه السلام در ادامه سخنانش فرمود:

«خدا بیامرزد کسی را که پند مرا بپذیرد و به خاطر خدا و رسول به آن چه می گویم عمل کند، چرا که روش رسول خداصلی الله علیه وآله برای ما الگویی شایسته است.» و به این آیه قرآن استناد کرد: «و لکم فی رسول الله اسوة حسنة »

قبل از این که سخنان حضرت به پایان برسد; کوفیان ابراز هم دردی کردند و یک صدا فریاد برآوردند:

ای فرزند رسول خداصلی الله علیه وآله! ما گوش به فرمان شما و به تو وفاداریم; از این پس مطیع فرامین تو هستیم; با هر که فرمان دهی می جنگیم; با هر که دستور دهی صلح می کنیم و ما حق تو و حق خودمان را از ظالمان می گیریم.

امام زین العابدین علیه السلام در پاسخ سخنان ندامت آمیز و شعارگونه کوفیان بی وفا فرمود:

«هرگز! (به شما اعتماد نخواهم کرد و گول شعارها و حمایت های سراب گونه شما را نخواهم خورد) ای خیانت کاران دغل باز! ای اسیران شهوت و آز! می خواهید همان پیمان شکنی و ظلمی را که نسبت به پدران من روا داشتید، درباره من نیز روا دارید؟

نه به خدا سوگند! هنوز زخمی را که زده اید، خون فشان است و سینه از داغ مرگ پدر و برادرانم سوزان. طعم تلخ مصیبت ها هنوز در کامم هست و غم ها گلوگیر و اندوه من تسکین ناپذیر است. از شما کوفیان می خواهم که نه با ما باشید و نه علیه ما.»

امام سجاد علیه السلام با این سخنان، مهر بی اعتباری و بی وفایی را بر پیشانی آن ها زد و آتش حسرت را در جان کوفیان شعله ور ساخت و با این سخنان بر ندامت آن ها افزود:

«اگر حسین علیه السلام کشته شد، چندان شگفت نیست، چرا که پدرش با همه آن ارزش ها و کرامت های برتر نیز قبل از او به شهادت رسید. ای کوفیان! با آن چه نسبت به حسین علیه السلام روا داشتند، شادمان نباشید. آن چه گذشت واقعه ای بزرگ بود! جانم فدای او باد که در کنار شط فرات، سر بر بستر شهادت نهاد. آتش دوزخ جزای کسانی است که او را به شهادت رساندند.»
سخنان امام سجادعلیه السلام در مجلس عبیدالله بن زیاد

حضور امام زین العابدین علیه السلام در جمع اسرای کربلا، چشم گیر بود. پس از ورود کاروان اسرا به مجلس عبیدالله، مهم ترین فردی که نظر عبیدالله را جلب کرد، وجود مرد جوانی در میان اسرا بود.

عبیدالله که تصور می کرد در حادثه کربلا مردی باقی نمانده و همه آنان به قتل رسیده اند، از ماموران خود در این باره پرسید. و این بازجویی درباره زنده ماندن امام سجاد، حاکی از کینه وی نسبت به خاندان پیامبرصلی الله علیه وآله به ویژه حضرت اباعبدالله الحسین علیه السلام بود که نمی توانست شاهد حیات مردی از سلاله امیرالمؤمنین علی ابن ابی طالب علیهما السلام باشد.

مورخ مشهور; طبری، آورده است:

«با ورود قافله حسینی به مجلس تشریفاتی عبیدالله، عبیدالله به امام زین العابدین علیه السلام رو کرد و پرسید: نامت چیست؟ امام سجاد علیه السلام فرمود: علی بن الحسین. عبیدالله گفت: مگر خداوند علی ابن الحسین علیهما السلام را در کربلا نکشت؟ علی ابن الحسین علیهما السلام لحظه ای سکوت کرد. عبیدالله خطاب به امام علیه السلام گفت: چرا پاسخ نمی دهی؟

امام سجاد علیه السلام فرمود: «الله یتوفی الانفس حین موتها»;  «خداوند جان ها را به هنگام مرگ دریافت می کند.» «و ما کان لنفس ان تموت الا باذن الله »; هیچ انسانی نمی میرد مگر به اذن الهی.»

عبیدالله بن زیاد با مشاهده آن حضور ذهن و حاضر جوابی و پاسخ کوبنده جوانی که در زنجیر اسارت است، خشمگین شد و دستور داد تا علی بن الحسین علیهما السلام را نیز به شهادت رسانند. ولی حضرت زینب کبری علیها السلام فریاد برآورد:

«یا بن زیاد حسبک من دمائنا اسالک بالله ان قتلته الا قتلتنی معه ...; ای ابن زیاد! آن همه از خون های ما که ریخته ای، برایت کافی نیست؟ سوگند به خدا! اگر می خواهی او را بکشی، مرا هم با او بکش.»

شرایط مجلس عبیدالله و سخنان افشاگر حضرت زینب علیها السلام سبب شد تا ابن زیاد از کشتن امام زین العابدین علیه السلام منصرف شود



:: موضوعات مرتبط: درباره واقعه کربلا، ،
:: برچسب‌ها: تور کربلا, تور زمینی کربلا, تور هوایی کربلا, امام سجاد, عاشورا, ,

نوشته شده توسط رامش در چهار شنبه 3 شهريور 1395


شهداي عاشورا در خاندان رسول الله را در تور کربلا بخوانید

تور کربلا. تور زمینی کربلا. تور هوایی کربلا

1. عباس بن علي بن ابي‌طالب‌: وي كه بعدها نسل و نوادگانش او را سقّامي‌ناميدند، مردي زيباچهره و بلند قامت بود كه وقتي سوار اسب مي‌شد،پايش به زمين مي‌رسيد. عباس پرچمدار سپاه امام حسين ـ عليه السلام ـ بود وآنچنان كه امام باقر ـ عليه السلام ـ فرموده است قاتلان وي زيد بن رقاد جَبنّي وحكيم بن طفيل سِنْبسي از قبيله طي بودند.

وي زمان شهادت 34 سال‌داشت‌.شيخ مفيد نوشته است‌: وقتي عباس فراواني كشته‌هاي ياران امامحسين ـ عليه السلام ـ را ديد، به برادران خود يعني فرزندان ام‌البنين گفت‌:پيش برويد تا ببينم كه براي خدا و رسول‌ِ او نصيحت كرديد. پس از آن همراه‌حسين بن علي به سمت فرات رفتند تا آب بردارند كه سپاه عمر بن سعد مانع‌آنان شدند. اينجا بود كه يكي از كوفيان تيري انداخت كه به دهان امام حسين ـ عليه السلام ـ اصابت كرد.

امام با دست خود آن تير را بيرون كشيده‌، خونش رابه آسمان پرتاب كرد و در حق دشمن نفرين كرد. در اين وقت‌، دشمن عباس رامحاصره و از امام حسين ـ عليه السلام ـ جدا كردند. عباس يك تنه مي‌جنگيد تاافتاد. زماني كه افتاد و به دليل جراحات نتوانست حركت كند، زيد بن ورقاء وحكيم بن طفيل او را كشتند. بلاذري در جاي ديگري مي‌گويد: برخي برآنند كه‌حرملة بن كاهل اسدي والبي‌، با كمك گروهي از سپاه‌، عباس بن علي بن‌ابي‌طالب را كشته‌، بدنش را پايمال كردند (و تعاوروه‌)؛ آن گاه حكيم بن طفيل‌طائي لباس عباس را از تنش درآورد. همين حرمله تيري هم به امام حسين  عليه السلام ـ انداخت كه به لباس آن حضرت اصابت كرد.

ابوالفرج اصفهاني به‌نقل از امام جعفر صادق ـ عليه السلام ـ مي‌نويسد: مادر اين چهار فرزندـ ام‌البنين‌ ـ به بقيع مي‌آمد و ناله‌ها و گريه‌هاي سوزناكي سر مي‌داد؛ به طوري كه‌مردم اطراف او اجتماع مي‌كردند؛ حتي مروان بن حكم براي تماشا مي‌آمد ودر كنار بقيه به ناله و ندبه او گوش فرا مي‌داد. ابوالفرج خبري هم از قاتل عباس‌نقل كرده است كه بعدها صورتش سياه شده‌، مي‌گفت‌: اين پس از آني بود كه جواني از بني هاشم را كه روي پيشانيش آثار سجود بوده‌، به قتل رساند.

2. جعفر بن علي بن ابي‌طالب‌: (فرزند ام‌ّ البنين نوزده ساله‌) توسط هاني بنثُبَيت حضرمي كشته شد. در روايت امام باقر ـ عليه السلام ـ آمده است كه‌خولي بن يزيد اصبحي‌، قاتل جعفر بن علي بوده است‌.

3. عبدالله بن علي بن ابي‌طالب‌: (فرزند ام‌ّ البنين و 25 ساله‌) وي به دست هاني‌بن ثُبَيت حضرمي كشته شد. بلاذري نيز همين شخص را كشنده عبدالله بن‌علي دانسته و افزوده است كه وي سر او را آورده بود.

4. عثمان بن علي بن ابي‌طالب‌: (فرزند ام‌ّ البنين‌). وقتي به ميدان رفت‌، ابتداخولي بن يزيد تيري به او زد و سپس مردي از طايفه ابان بن دارم او راكشت‌.مادر هر چهار نفر گذشته‌، ام‌البنين عامريه از آل وحيد بود. دينوري بااشاره به اين مطلب مي‌نويسد: اينان از برابر امام حسين ـ عليه السلام ـ عبوركردند (يقونه بوجوههم و نحورهم‌) و سر و گردن را سپر بلاي او قرار دادند.آنگاه هاني بن ثبيت بر عبدالله حمله كرده او را كشت‌. آنگاه بر جعفر حمله‌كرد، او را نيز كشت‌. [خولي‌] بن يزيد اصبحي‌
ج‌هم تيري به عثمان بن علي زد واو را كشت‌. سپس سر او را از تنش جدا كرده نزد ابن سعد آورد و جايزهخواست‌. ابن سعد گفت‌: از اميرت ـ يعني ابن زياد ـ بگير. نوشته‌اند: عثمان‌همچنان اطراف امام حسين ـ عليه السلام ـ بوده‌، در دفاع از او مي‌جنگيد و هرطرف كه امام مي‌رفت‌، او هم مي‌رفت تا كشته شد.

5. ابوبكر بن علي بن ابي‌طالب‌: ابن سعد از قاتل او ياد نكرده‌، اما دينوري نوشته است كه وي با تير عبدالله بن عقبة الغنوي‌به شهادت رسيد. ابومخنف‌خبر كشته شدن وي را آورده اما افزوده است‌: و قد شُكّ في قَتَله‌. از امام باقر ـ عليه السلام ـ روايت شده است كه وي به دست مردي از طايفه همدان كشته شد.

6. محمد اصغر بن علي بن ابي‌طالب‌: وي نيز به دست مردي از طايفه ابان بن‌دارم كشته شد. اين خبر از امام باقر ـ عليه السلام ـ روايت شده است‌.

7. حضرت علي اكبر: (فرزند ام‌ليلي و متولّد در زمان عثمان‌) كه توسط مرة بن منقذ بن نعمان عبدي‌ [عبدالقيس‌] كشته شد. ابومخنف‌، بلاذري و دينوري مي‌گويند: نخستين كشته از اهل بيت‌، علي اكبر بود. ابن اعثم‌نخستين شهيد را از اين خاندان عبدالله بن مسلم بن عقيل دانسته است‌. حضرت علی اکبر در میدان جنگ اینگونه رجز میخواند:
أنا علي‌ُّ بن حُسَين بن علي‌
نحن و رب‌ّ البيت أولي بالنبي‌ّ
تاللّه لا يَحْكُم فينا ابن الدعّي‌
أضرب بالسّيف أُحامي عن أبي‌
تاللّه لا يحكم فينا ابن‌ُ الدّعي‌

وي سپس به سوي دشمن رفت‌. (گويا دست كم يك بار حمله كرد و نزد پدربرگشت و مجددا حمله كرد. در اين وقت‌) مردي از عبدالقيس با نام مُرّة بن‌منقِذ بن نعمان در حالي كه علي اكبر نزديك پدرش ايستاده بود بر او حمله كردو ضربتي سخت بر وي وارد آورد. امام حسين ـ عليه السلام ـ نزد فرزندش‌آمد و گفت‌: قتلوك يا بُني‌ّ! علي الدنيا بعدك العفا، اي فرزندم تو را كشتند. بعد ازتو خاك بر سر دنيا؛ آنگاه او را به خود چسباند تا آن كه از دنيا رفت‌. با شهادت‌علي اكبر، زينب (س‌) سراسيمه از خيمه بيرون آمد و فرياد مي‌زد: وا أُخيّاه‌!يابن أُخيّاه‌! وي آمد تا خود را روي جنازه علي اكبر انداخت‌.

امام حسين ـ عليه‌السلام ـ دستش را گرفت و او را به خيمه بازگرداند. آنگاه به جواناني كه نزديكش بودند فرمود: برادرتان را برداريد. آنان او را برداشته در برابرخيمه‌اي كه در مقابلش مي‌جنگيدند، گذاشتند. . وقتي علي اكبر كه هيجده ساله بوده‌، به ميدان رفت‌، امام حسين ـ عليه السلام ـ سر بر آسمان برداشت و گفت‌: الّلهم أشْهِد علي هؤلاء القوم‌!  فقد برز اليهم غلام أشبه القوم‌خَلقًا و خُلقًا و مَنطقًا برسول اللهّ‌. علي اكبر به ميدان رفت‌، جنگيد تا آن كه شاميان از دست او به ناله و فغان آمدند.علي اكبر كه جراحات فراواني برداشته‌بود، به سوي پدر بازگشت و اظهار كرد: چندان تشنه است كه نزديك است ازتشنگي بميرد! امام حسين ـ عليه السلامب ـ گريه كرد و فرمود: عزيزم‌! قدري‌ديگر بجنگ‌؛ به زودي از دست جدّت سيراب خواهي شد. علي اكبر حمله كردتا كشته شد.

8 . عبداللّه بن الحسن بن علي ـ عليه السلام ـ : مادر وي دختر سليل بن عبدالله‌(برادر جرير بن عبدالله بجلي‌) بود. به نقل از امام باقر ـ عليه السلام ـ قاتل وي‌حرملة بن كاهل اسدي بوده است‌. ابن اعثم از رجز و شهادت او ياد كرده است‌:

ان تُنْكروني فأنَا فَرْع الحسن‌
سِبْط‌ُ النبي‌ّ المصطفي و المؤتمن‌

9 . جعفر بن حسين بن علي‌.

10 . ابوبكر بن الحسن بن علي‌: دو نفر اخير به دست عبدالله بن عُقْبة الغنوي‌كشته شدند. روايت امام باقر ـ عليه السلام ـ در باره ابوبكر بن حسن نيز چنين‌است‌. عُمَري نسّابه‌، عالم قرن پنجم نوشته است كه ابوبكر كنيه عبدالله بن‌حسن بوده كه در كربلا كشته شد و خونش در بني غني است و حسين بن علي ـعليه السلام ـ سكينه را به عقد وي درآورده بود.

11 . عبدالله بن حسين‌ معروف به علی اصغر: (فرزند رباب دختر امرؤالقيس‌) توسط حرمله‌كاهلي‌از طايفه بني‌اسد كشته شد. ابن سعد در جاي ديگري در باره عبداللهنوشته است‌: كودكي از كودكان حسين دويد تا آن كه در دامان امام حسين ـ عليه‌السلام ـ نشست‌؛ در اين وقت مردي تيري انداخت كه به گلوي او اصابت كردو او را كشت‌. در اين وقت حسين گفت‌: الّلهم ان‌ّ كنْت‌َ حبسْت‌َ عنّا النّصر،فاجعَل‌ْ ذلك لما هو خير في العاقبة و انْتَقِم لنا من القوم الظّالمين‌.

بلاذري هم از عبدالله بن حسين ياد كرده است كه حرملة بن كاهل والبي تيري‌بر او انداخت و او را كشت‌. ابومخنف مي‌نويسد: زماني كه حسين بن علينشست (و نتوانست روي پا بايستد و نبرد كند) كودكي به سمت وي آمد وروي زانوي آن حضرت نشست كه گويند عبدالله بن حسين بوده است‌.ابومخنف مي‌گويد: عقبة بن بشير اسدي به من گفت‌: امام باقر ـ عليه السلام ـ به‌من فرمود: يك خون از ما در ميان شما بني اسد هست‌. من گفتم‌: خداي شما رارحمت كند، گناه من چيست‌؟ و آن خون كدام است‌؟

امام باقر ـ عليه السلام فرمود: كودكي از حسين به سوي او آمد و در دامن او نشست‌؛ در همان حال‌يكي از شما بني‌اسد تيري انداخت و او را كشت‌. امام حسين ـ عليه السلام ـخون را گرفت و وقتي دستش پر شد، آن را به آسمان پرتاب كرد و گفت‌: خدايااگر نصرت خود را بر ما نفرستادي اين را در جايي كه خير است قرار ده و انتقام‌ما را از ستمكاران بگير.

ابن سعد جاي ديگري از فرزند سه ساله امام حسين ـ عليه السلام ـ ياد مي‌كندكه در جريان تيرباران عمومي دشمن به سمت امام حسين ـ عليه السلام ـمي‌آمد، و آن گاه كه تيرها از چپ وراست حضرت رد مي‌شد، تيري به اين‌كودك اصابت كرد. كسي كه تير زد عقبة بن بشر اسدي بود.

به احتمال آنچه درباره عبدالله بن حسين گفته شده‌، مربوط به كودكي از امام‌حسين ـ عليه السلام ـ است كه در برخي از منابع‌، همان علي‌ّ بن الحسين‌الاصغر است كه ميان شيعيان به همين نام شهرت دارد. اما نقلي كه در ميان‌شيعه رايج است‌، از فتوح ابن اعثم گرفته شده و در مآخذ كهن ديگر نيامده‌است‌.



12 . قاسم بن حسن‌: وي توسط سعيد بن عمرو ازْدي كشته شد. ابن سعدمي‌نويسد: اين بچه در حالي كه پيراهني پوشيده بود و كفشي بر پا داشت كه بند لنگه چپ آن پاره شده و به پايش آويزان بود، به ميدان آمد. عمرو بن سعيدازدي‌[!] بر او ضربتي زد كه وي افتاد و در همان حال عمويش را صدا زد. امام‌حسين ـ عليه السلام ـ بر عمرو حمله كرد و عمرو كه دستش را بالا آورده بودتا از خود دفاع كند، دستش از مرفق قطع شد.

در اين بين‌، كوفيان براي نجاتعمرو هجوم آوردند كه در اثر اين هجوم و فشار عمرو زير دست و پاي اسبان‌كشته شد. امام حسين ـ عليه السلام ـ بالاي سر قاسم ايستاد و گفت‌: عزّ علي‌عمِّك أن تدعوه فلايُجيبك، أو يُجيبك فلا يَنْفعك. بر عمويت دشوار است كه‌او صدا بزني و نتواند پاسخت را بدهد، يا اگر پاسخ دهد، سودي براي تونداشته باشد. آن گاه امام حسين ـ عليه السلام ـ دستور داد تا قاسم را به خيمه‌آورده‌، نزد بدن علي اكبر گذاشتند.

ابومخنف گزارش شهادت قاسم را از زبان‌حُمَيد بن مُسلم اَزْدي‌، مفصّل‌تر آورده است‌: نوجواني به ميدان آمد، صورتش‌چون ماه‌؛ در دستش شمشير، پيراهن بر تن و كفشي كه بند تاي چپش باز بود،بر پا داشت‌. عمرو بن سعد بن نفيل گفت‌: من به او حمله مي‌كنم‌.

حُمَيد گويد: به او گفتم‌: سبحان الله‌! چرا تو؛ كساني هستند كه از تو كفايت مي‌كنند. گفت‌: به‌خدا به او حمله مي‌كنم‌. وي حمله كرده‌، شمشيري بر سر آن نوجوان نواخت‌.غلام با صورت به زمين افتاد و عمويش را صدا كرد. حسين مانند شيري خودرا بالين او رساند. آن حضرت ضربتي حواله عمرو كرد و زماني كه عمرودستش را جلوي شمشير گرفت‌، از مرفق قطع شد.

فريادي كشيد و كوفيان‌ آمدند تا او را از دست امام حسين ـ عليه السلام ـ نجات دهند كه در آن حيص وبيص زير پاي اسبان كشته شد. حسين بالين آن نوجوان آمد، در حالي كه‌پاهايش را تكان مي‌داد و روي زمين مي‌كشيد. امام حسين ـ عليه السلام ـ گفت‌: دور باشند از رحمت خدا مردماني كه تو را كشتند. در قيامت كسي جز جدّ تو خصم آنان نخواهد بود.

بعد گفت‌: عزّ واللّه علي عمّك أن تدعوه فلايُجيبك أويُجيبك ثم لايَنفعك. آن گاه وي را در بغل گرفت و سينه او را به سينه‌اش‌چسباند. سپس وي را آورد و نزد فرزندش علي اكبر و ديگر كشته‌هايي كه ازاهل بيتش در آنجا بودند، گذاشت‌. پرسيدم‌: اين نوجوان كه بود؟ گفتند: قاسم‌بن حسن بن علي بن ابي‌طالب‌.

13 . عون بن عبدالله بن جعفر: توسط عبدالله بن قُطْبة الطائي كشته شد.بلاذري هم مي‌گويد كه عون توسط عبدالله بن قطبه كشته شد. دينوري از عدي [عون‌] ابن عبدالله بن جعفر ‌ ياد كرده كه به دست عمرو بن نهشل كشته شده‌است‌.مادر عون بنا به نقلي «جمّانه‌» دختر مسيب بن نجبه فزاري و بنا به نقل‌ديگر، زينب دختر علي بن ابي‌طالب ـ عليه السلام ـ بوده است‌.

14 . محمد بن عبدالله بن جعفر: توسط عامر بن نهشل تميمي كشته شد.

ابن سعد مي‌گويد: دو فرزند عبدالله بن جعفر به همسر عبدالله بن قطبة الطائي‌پناه بردند، در حالي كه بالغ نبودند. عمر بن سعد اعلام كرده بود: هر كس سري‌بياورد هزار درهم خواهد گرفت‌. عبدالله بن قطبه به منزل رفت‌. همسرش به‌او گفت‌: دو كودك به ما پناه آورده‌اند، دوست داري منت بر آنان بگذاري و آنان‌را به مدينه به خانواده‌شان بسپاري‌؟ گفت‌: آري به من نشانشان ده‌.

وقتي آنان را ديد، سرشان را از تنشان جدا كرد و سرها را نزد عبيدالله برد كه چيزي به اونداد (و به روايت بلاذري حتي دستور ويران كردن خانه‌اش را هم داد!) اين‌همان حكايتي است كه شيخ صدوق براي فرزندان مسلم بن عقيل روايت كرده‌است‌. بلاذري هم به روايتي ديگر به اختصار در دو سطر خبر اين دو كودك راكه آنان را از عبدالله بن جعفر دانسته‌، مانند آنچه را كه ابن سعد آورده‌، گزارش‌كرده است‌.

15 . مسلم بن عقيل بن ابي‌طالب‌: نماينده امام حسين ـ عليه السلام ـ در كوفه كه‌به دستور عبيدالله بن زياد در هشتم ذي حجه سال 60 كشته شد.

16 . جعفر بن عقيل‌: توسط بشر بن حَوَط همداني يا عروة بن عبدالله خثعمي‌كشته شد. بلاذري نفر دوم را قاتل جعفر دانسته‌، و دينوري هم مي‌نويسد:عبدالله بن عروه خثعمي با تيري او را كشت‌. روايت امام باقر ـ عليه السلام ـ نيز چنين است‌.

17 . عبدالرحمان بن عقيل توسط عثمان بن خالد بن اسير جهني و بِشْر [بشير] بن حَوَط قايضي‌ كشته شد. در انساب نام قاتل‌، نشر بن شوط عثماني ضبط‌شده است‌!

18 . عبدالله اكبر بن عقيل به دست عمرو بن صبح الصّدائي كشته شد. مدائني‌قاتل او را عثمان بن خالد جهني و مردي از همدان دانسته است‌.

19 . عبدالله بن مسلم بن عقيل‌: توسط عمرو بن صبح (صبيح‌) الصّدائي يا اسيدبن مالك حضرمي كشته شد. اين سخن ابن سعد است‌. در حالي كه بلاذري ودينوري نوشته‌اند: عمرو بن صبيح الصيداوي (به تفاوت نام پدر و لقب اوتوجه كنيد) او را با تير زد و پس از آن مردم كوفه بر سر عبدالله ريخته وي راكشتند.

ابومخنف پس از خبر شهادت علي اكبر مي‌نويسد: عمرو بن صبيح صدائي‌عبدالله بن مسلم را با تير زد، به گونه‌اي كه دستش با تير به صورتش چسبيد. پس از آن تير ديگري بر قلب او زد. بلاذري از رقاد الجنبي ياد كرده است كه‌ بعدها مي‌گفت‌: يكي از جوانان آل حسين را چنان تيري زدم كه همان طور كهدستش روي صورتش بود، دستش به صورتش چسبيد؛ و پس از بيرون كشيده‌شدن تير، هنوز نوك تير يعني پيكان آن در صورتش باقي مانده بود.

20 . محمد بن ابي‌سعيد بن عقيل توسط لَقيط بن ياسر جُهَني كشته شد.دينوري نام او را محمد بن عقيل بن ابي‌طالب ياد مي‌كند كه لقيط بن ناشرجُهَني با تير او را كشته است‌.

تور کربلا. تور زمینی کربلا. تور هوایی کربلا.



:: موضوعات مرتبط: درباره واقعه کربلا، ،
:: برچسب‌ها: تور کربلا, تور زمینی کربلا, تور هوایی کربلا, شهدای عاشورا, امام حسین, ,

نوشته شده توسط رامش در سه شنبه 2 شهريور 1395


تور کربلا در اربعین امام حسین (ع)

 تور کربلا. تور زمینی کربلا. تور هوایی کربلا.

يكي از فرازهاي مهم واقعه( دلخراش) عاشورا اربعين است كه عوام و خواص قائل به آن هستند. مولود اين مسأله از كجامیتواند باشد؟ آيا به بازگشت اسراء بعد از چهل روز اشاره دارد و يا جايگاه عدد چهل مي باشد؟

استاد فاطمی نیا:بازگشت اهل بيت عليهم السلام در اربعين به كربلا مورد اختلاف است و تاكنون نيز به جايي نرسيده، بعضي از علماء صرفا آن را مستبعد دانسته اند و بعضي از آنها آن را مسكوت گذاشته اند. اما موضوع اربعين موضوعيت دارد؛ يعني ناظر به آمدن اهل بيت به كربلا نيست. عدد چهل، يك وقتي به خاطر بيان كثرت گفته مي شود، مثل اعداد ديگر. يك عددي گفته مي شود به عنوان بيان كثرت. مثلا عدد 70 خداوند در مورد مشركين مي فرمايد: «ان تستغفرلهم سبعين مره فلن يغفرالله لهم»
«پيغمبر اگر 70 بار هم براي آنها طلب آمرزش كني، خداوند آنها را نخواهد بخشيد»، نه اينكه 1+69باشد يعني بي نهايت،... و هكذا اربعين امكان دارد براي بيان كثرت گفته شود.
گاهي عدد چهل موضوعيت دارد. مثلا امام حسن عسكري(ع) مي فرمايد: علائم ايمان پنج تاست. يكي از آنها زيارت اربعين است زيارت اربعيني كه واقعا چهل روز از شهادت سيدالشهدا گذشته شده باشد.
چهل در بعضي جاها موضوعيت دارد. من اخلص لله اربعين صباحا بعيد نيست كه موضوعيت چهل صباح كسي اخلاص بورزد. يعني چهل صباح بر او بگذرد و تمامي كارهايش براي خدا باشد واقعا ممكن است بسيار كم كساني پيدا كنيم كه حتي 10 روز اين گونه بگذرانند و بالاخره تمام كارها براي خدا باشد حتي نفسانيت ريز داخلي هم در كار نباشد. بعد مي فرمايد: خدا چشمه هاي حكمت را از باطنش برزبانش جاري مي سازد. اما اربعين امام حسين عليه السلام، يقينا موضوعيت دارد و ناظر به بازگشت اهل بيت نيست. ما مي بينيم درسيره اهل بيت بوده چقدر هم تاكيد بر زيارت اربعين شده و چقدر آثار وضعيه دارد.
 
 من در اينجا ياد مي كنم از يكي از اولياء خدا كه مرحوم پدرم بودند (مرحوم آيت الله زبده السالكين آقاي سيداسماعيل اصفيايي (قدس سره) ايشان زماني كه در حيات بودند مي گفتند اسم نبريم حال كه از دنيا رفته اند، ايشان از كبار اولياء و مجتهدان و بزرگان بود. ايشان مي فرمودند كه من از احاديث پيدا كردم (ايشان خيلي اهل حرف زدن نبودند و فكر مي كنم مكاشفتا پيدا كرده بود) زيارت اربعين يك اثري دارد كه هيچ عمل مستحبي آن را ندارد و عجيب آن است كه هر كس در اربعين، امام حسين (عليه السلام) را زيارت كند، عاقبت به شر نمي شود و ايمان در قلبش ثبت مي شود.
 
سر عدد چهل دردین اسلام چيست؟

ما دردین اسلام عددهايي داريم كه اينها اعداد خاصي هستند. مشخص مي شود كه موضوعيت هم دارد، يكي عدد هفت است، شما ملاحظه مي فرماييد كه عدد آيات سوره مباركه حمد هفت است، طواف هفت است و از اين قبيل... حال غرض اين است كه اين اسرار نزد خداست مادامي كه بيان معصوم زير اين حرف ها نباشد كه عدد هفت چرا و عدد 40 چرا؟ تا بيان معصوم نباشد نمي توانيم چيزي بگوييم و اگر اسرارش معلوم نباشد و چيزي بگوييم، خداي ناكرده منشأ انحراف مي شود.
چنانچه الان در فرقه اسماعيليه عدد هفت كاملا منشاء انحراف شده يعني خدا مي داند آنها روي عدد هفت و 70 چه كاخ هايي ساخته اند براي اين كه سرش را نمي دانستند. بنابراين ما بايد متعبد باشيم حتي در اذكار. ممكن است ذكري از معصوم برسد كه مي گويد اين را چهل بار بخوانيد، چهل بار بخوانيم. اگر از كسي برسد كه معصوم نيست، بزرگي است ولي ما مي دانيم كه بي حساب و كتاب حرف نمي زند مثل آقاي قاضي ، آقاي بهاءالديني، آقاي طباطبايي و... اين جور شخصيت ها، گاهي وقت ها ممكن بود چهل روز دستور مي دادند، براي شاگردانشان كه چهل روز اين دعا را بخوانيد. معلوم بود چهل، موضوعيت دارد.

اما مطلبي بگويم كه براي شما به يادگار بماند، شما بدانيد كه عدد چهل را گاهي خداوند موضوعيت مي دهد و خدا بخواهد بنده اش را با يك عدد كمتر به آن هدفي كه بايد به چهل برسد مي رساند.
يكي از صاحبدلان در گذشته مي گويد كه انس سه قسم است. يك قسمت انس به خلوت، يك قسمت انس به عبادت و قسم سوم انس به الله. وقتي ما اين بحث را شروع كرديم با چين و چروك صورت ها و اعتراض ها مواجه شديم چون سخت بود بعضي ها بپذيرند كه وقتي كسي مي رود و در خلوت دعا مي كند، نماز مي خواند چرا اين را يك قسم جدا كرديد يا انس به عبادت؟ مگر عبادت براي خدا نيست اما شما آمديد در اينجا يك قسم ديگر تراشيده ايد كه انس به الله است، در صورتي آن كسي كه مي رود در خلوت براي خدا مي رود. معمولا خلوت را انتخاب مي كند كه حواسشان جمع باشد. يا آن كسي كه انس به عبادت دارد باز هم به خاطر الله است. چون عبادت براي خدا مي شود چرا شما قسم سوم تراشيديد؟ آخر ديديم بايد مطلب را باز كنيم. اما انس به خلوت گفته اند علامتش اين است كه اگر خلوت را از او بگيرند آن حالي كه او داشت از دستش مي رود واصلا به هم مي ريزد اما علامت انس به عبادت علامتش اين است كه اگر عبادتي كه هميشه آن را انجام مي داد بگيرند و بدل كنند به عبادت ديگر او به هم مي ريزد و معلوم مي شود كه انس او انس به عبادت است. من حاشيه زدم به اين مطلب كه در انس بالعباده انتخاب كننده بنده است، در انس بالله انتخاب كننده خداست. ما مثال مي زديم يك حاج آقايي يا حاج خانمي 20 بار به عمره مشرف شده حال بار دوازدهم كه مي خواهد برود مي گوييم خانم، آقا ما خانواده اي مي شناسيم كه آبرومنداست و خيلي مضطر به اين پول هستند و ندارند، آنها را از خانه بيرون مي اندازند اين دفعه را بدهيد به اينها، امسال را مشرف نشويد ان شاءالله سال آينده مشرف شويد. مي گويند: نه نمي توانيم اين انس به عبادت است و انس بالله نيست پس فرق بين انس به الله و انس به عبادت روشن مي شود.
 علامت انس به عبادت اين است كه ما آن عبادت را اگر بخواهيم جايگزين كنيم با ديگري بهم مي ريزد. يك نفر آمده بود در يك صندوق قرض الحسنه براي كسي ورقه اي را امضا كند يكدفعه زد زير گريه گفتيم چه شده؟ گفت من اين موقع زيارت عاشورا مي خواندم. گفتم تو انس به عبادت داري. امام حسين شهيد شده تا تو بيايي گره از كار اين فرد باز كني.
 
استاد يادگاري را براي خوانندگان نفرموديد!

مطلبي را كه مي خواستم به عنوان يادگاري بگويم در اينجاست. مرحوم پدرم مي گفت (قريب به مضامين فرض كنيد): يك نفر طلبه در قم استادش به او گفته بود كه چهل روز بايد اين ذكر و يا ظاهرا عملي را به جا بياوري. چهل شب انجام بدهي شب چهلم به تو نتيجه داده مي شود. اين از ظرايف معارف الهيه است كه اين چهل شب بايد متصل باشد و اگر در وسطش يك وقفه اي حاصل شد و بريد، بايد از سر بگيرد.
طلبه مي گويد ما 25 شب انجام داديم، شب 26 يك مهمان رسيد حال چه كنيم؟ مهمان است نمي شود يك مقدار خوراكي و شيريني بگذاريم جلويش و بگوييم مشغول باشيد تا ما برويم سه، چهار ساعت مشغول باشيم اين خلاف احترام است. طلبه مي گويد آمدم و يك ترازو گذاشتم و گفتم تمام اين كارها براي پروردگار و براي محبوب حقيقي ماست حال او خود گفته مهمان را احترام كنيم، اگر من امشب مهمان را احترام بكنم مي ارزد كه امر پروردگار را اطاعت كنم. استاد گفته بود كه اگر وسطش ببرد بايد از آغاز شروع كنم، آخرش اين است كه 15 شب باقيمانده را رها مي كنم و همه 25 شب را به هيچ مي گيرم. رفت و كنار مهمان نشست.
عجيب است پدرم تعبيري دارد كه از گفتن آن معذورم و شايد راضي نباشد. خلاصه نقل به معنا مي كنم. شب طلبه خوابيد آن شب به طلبه گفتند: آشيخ ما كاسه ات را پر كرديم، نمي خواهد ديگر زحمت بكشي، 15 شب ديگر هم مال خودت مي خواهم اين را بگويم. ظريفه اي در اينجا ديده مي شود. عدد چهل با اينكه موضوعيت دارد، در عين حال بنده وقتي خالص باشد مثل اين است كه خداي متعال با عدد ديگر هم به دادش مي رسد اين ظرايفي است كه مي خواستم سربسته گفته باشم.
 
بر گرديم به اربعين امام حسين(ع) آيا آمدن جابر به كربلا تصادفي بوده يا با برنامه صورت گرفته است؟

نخير. اتفاقا جابر را كه گفتيد، بسيار كار خوبي كرديد. واقعا جابر با اين كاري كه كردند در تاريخ ما تكيه گاهي است. زيارت جابر كاملا با برنامه بوده است. بچه كه بودم يادم مي آيد در تبريز با پدر و مادرم روضه مي رفتيم. بعضي از منبري ها مي گفتند جابر به خادمش عطيه گفت. در تهران هم كم و بيش شنيدم بعد فهميدم كه عطيه يكي از علماي زمان جابر و دوستش بوده، خادمش نبوده. جابر تربيت شده اهل بيت بوده. شما بايد همه كارهاي جابر و ظرايف كارش را كنار هم بگذاريد و ببينيد اين مكتب اهل بيت چه مكتبي است؟ از طرفي يادمان باشد كه حضرت امام حسن عسكري(ع) مي فرمايد: علايم ايمان پنج تاست. آن علائم، تمامش براي شيعيان است. بسم الله بلند گفتن، در نماز پيشاني را به خاك گذاشتن، انگشتر را به دست راست كردن، خواندن زيارت اربعين و 51 ركعت نماز در شبانه روز خواندن. اين مختصات شيعه است. اما جابر عمدا براي اينكه اربعين است مي خواهد برود به كربلا نه اينكه از آنجا رد مي شده و مصادف شد با اربعين.
 
 عطيه مي گويد جابر به من گفت: من را ببر به زيارت حسين(عليه السلام). منتهي اينكه گفته مي شود به امام سجاد(ع) خبر دادند كه جابر آمده در اينجا مطلب دور از ذهن است. ما بايد ابتدا آمدن اهل بيت را ثابت كنيم تا بعد ملاقات جابر با اهل بيت را هم ثابت كنيم و اين دو مبتني بر همديگر است پس بهتر است مطلب را مسكوت بگذاريم چون علما هم نمي دانند كه جابر در كدام اربعين آمد به كربلا.
 
يعني آمدن جابر در اربعين اول مورد تأييد نيست؟

آمدن جابر مورد تاييد است ولي تعيين آن مشكل است در تعيين آن علما نظر نداده اند كدام اربعين است. قطعا اربعين آمده ولي مورد ترديد است كه در اربعين اول بوده يا دوم و اين را مسكوت گذاشته اند.
جالب اينجاست كه آمدن ايشان براي زيارت اربعين بوده، درست است كه آنجا آمد گريه كرد و حتي حالش بد شد و غش كرد، كه عطيه مي گويد حتي آب آوردم و ريختم، اما صرفا براي قربان صدقه رفتن نبود، جزء عقايدش بوده كه اربعين، زيارت اربعين امام حسين(ع) را به جا بياورد.
 علامه مجلسي رضوان الله تعالي عليه زيارتنامه اي كه از قول جابر نقل كرده نشان مي دهد، اين يك شيعه كامل العيار تربيت شده است. وقتي عطيه مي گويد، او حالش بد شد و گريه كرد و من آب آوردم و به صورتش ريختم. مي گويد او بلند شد و ديدم دارد جملات بلندبالايي را به زبان مي آورد. به امام حسين(ع) مي گويد: السلام عليك يا وارث علوم الانبيا. اين جمله اصلا از دهان يك غيرشيعه كامل العيار تربيت شده بيرون نمي آيد.
 

كاروان اسرا بعد از واقعه عاشورا يك كاروان داغديده و آسيب ديده است، اداره اين كاروان نيز دو وجه داشت، يك طرف اداره زن و بچه هاي داغدار و مصيب ديده، طرف دوم زنده نگه داشتن خون شهداي كربلا، مسئوليت اين كاروان نيز برعهده دو رهبر بود. امام سجاد و حضرت زينب(س)، يك جمله اي داريم از امام سجاد خطاب به حضرت زينب(س) كه فرمودند. انت عالمه غير معلمه. حال سوال اينجاست كه حضرت زينب(س) از اين علمشان براي اداره كاروان استفاده مي كردند و يا اينكه از قاعده تبعيت از امام زمانشان استفاده مي كردند؟
 

اداره كاروان از امور اجتماعي است يعني شايد نياز به علم لدني و يا به كار بردن آن نباشد بلكه يك بحث مديريتي است. منتهي اهل بيت غير از علمشان و غير از مديريتشان انسان هايي ممتاز و از نوابغ بودند. بنابر اين، حضرت زينب يك مديريتي داشته است و آن عقل و تدبير و تعقل حضرت زينب(س) كه حتي زبانزد مخالفين شد. در كتابي كه تاليف ابن اثير جزري است درباره حضرت زينب(س) مي گويد وكلامها عند يزيد يدل علي قوه العدل و الجنان: جنان به فتح جيم كه به معني فكر است. يعني سخن گفتن او نزد يزيد دلالت بر قدرت عقل او مي كند اين تعقل حضرت زينب(س) مي باشد.
اما مي ماند يك بحث، زماني مسائل فوق العاده اي پيش مي آيد. مي توانيم بگوييم كه البته در اصل ايشان به امام زمانش مراجعه مي كرده و ممكن است ايشان از قسمتي از علم لدني خودش هم استفاده مي كرد، چنانچه ما در مديريت حضرت زينب(س) در مقاتل معتبر داريم كه وقتي بچه ها بهانه پدر را مي گرفتند، حضرت مي فرمود كه پدرتان مسافرت رفته، اين نمونه است و كاشفيت دارد اولا كه مقصودشان سفر آخرت بوده ثانيا به بچه سه ساله نمي توان گفت كه پدرت را كشته اند گفتن اين مسائل بچه را مي كشد اما بالاخره عالمه غيرمعلمه، خانمي كه علم لدني داشت به بچه ها اينطور مي فرمود و مي خواست كه بچه ها در جريان مصيبت ها حتي الامكان قرار نگيرند.
 
جمع بين استفاده از علم لدني و تبعيت از امام زمان چگونه بود؟

جمع بين اين دو تا يعني استفاده از عملشان و تبعيت از امام زمانشان مانعه الجمع نيست. يك وقتي مسأله اي است كه ترجيح مي دهند از امام زمان بپرسند و يك وقتي هم مرحله اي است كه خدا روشنشان مي كند يا همان علم لدني، همان جا مي دانند كه ولي خدا به اين قسمت راضي است، در مورد اين مسائل نظر دادن سخت است اصل اين است كه آنها از امام زمانشان مي پرسند شايد هم زماني مصلحت بدانند كه از علم لدني استفاده كنند، مانعه الجمع نيست.
 
بيماري امام سجاد(عليه السلام) تا چه زماني طول كشيد؟

اين از مسائلي است كه بايد عنوان شود و متاسفانه ذاكرين و غيرذاكرين ـ ان شاءالله امام زمان كمك كنند كه اينها اين جمله زشت را ترك كنند و نگويند بيمار كربلا.
 زماني مداحي مي گفت: بيمار كربلا. به او گفتم: من به تو بگويم مداح بيمار خوشتان مي آيد. گفت نه، گفتم پس چرا به امام مي گويي؟ آنچه در روايت آمده اين است كه حضرت در روز عاشورا مريض بودند بيشتر از اين روايات نشان نمي دهد كه بگوييم در شام هم مريض بوده. تمامي علماي اهل سنت نوشته اند ـ جاي تاسف است كه من شيعه بگويم بيمار كربلا بعداً سني اينطوري بنويسيد ـ وقتي حضرت مي آمدند كنار كعبه در قضيه (فرزدق) كه مردم حتي خليفه، هشام خوناشام را محل نگذاشتند تا استلام حجر بكند، وقتي حضرت آمد آنها كه مي شناختند احترام گذاشتند و آنهايي هم كه نمي شناختند با آن قدرت ولايت بي اختيار به كناري رفتند.
اهل سنت همه ايشان نوشتند و كان من اجمل الناس وجها و اطيبهم ريحاً. وقتي امام سجاد(ع) از خوش بوترين و خوشروترين افراد بود. حال به خاطر دوشب تب او را بيمار كربلا بناميم، چقدر ما بايد بي معرفت باشيم كه اين حرف ها را بزنيم.
بيماري حضرت حداكثر روز عاشورا و يا شب عاشورا بوده و بيشتر از آن را ما مدركي نداريم كه بگوييم ايشان مريض بوده، هنگامي كه خيمه ها را مي خواسنتد آتش بزنند ايشان بيمار بودند.
 
يزيد با چرخاندن كاروان مي خواست اسرا را تحقير كند و اقتدار خود را نشان دهد. حضرت در مواجهه با اين صحنه هاي عمومي چه شيوه اي داشتند؟ در محافل خصوصي چه شيوه اي را اختيار كردند؟

محفل خصوصي در مقاتل نداريم.
 
بالاخره در كاخ يزيد گفتگوهايي بدون حضور مردم برگزار شده است.

گفتگوهايي در زماني كه يزيد ملعون مي خواست ايشان را مرخص كند صورت گرفت كه چه چيزي مي خواهيد و... قريب به همين مضامين بود و روايت است كه حضرت سر مبارك پدر را درخواست كردند بنابر قولي كه اگر صحيح باشد و آن هم جوابي داد.
علي كل حال ما محافل خصوصي در مقاتل نيافتيم. هر چه بوده همين مجالس بود كه به خاطر به رخ كشيدن قدرت بوده و يا اينكه نستجير بالله اهل بيت را تحقير كند و از مردم زهر چشم بگيرد كه ما اين هستيم و قدرت داريم. در همين مجالس هم برحسب مصلحت حضرت زينب كبري صحبت مي كردند و گاهي وقت ها به حضرت زينب از طرف دشمن خطاب مي شود كه حضرت خودشان جواب مي دادند مانند مجلس ابن زياد كه خود ابن زياد يا پليدي ديگر شماتتي به حضرت زينب كرد و حضرت يك جمله عرفاني ماندگاري فرمودند كه به راستي مايه حيرت تمامي عرفاي عالم است :مارايت الا جميلا-.
 
ما اگر ابرويمان خم شود اين طور حرف نمي زنيم. خانمي كه در اين واقعه در سن جواني بودند، مداحي كه مي گويد قدشان خميده بود همه اينها دروغ است، اينها تتمه ظلم بني اميه است. خدا به اين مداحان انصاف بدهد اينها گفته اند كه فلان كس مخالف ما است اما من حلال نمي كنم هر مداحي كه افترا ببندد، واگذارش مي كنيم به حضرت زهرا. بنده دست مداحان را مي بوسم، اما مداحي كه مزخرفات بگويد با او مخالفم. به يك چيزي اشاره مي كنم كه به گوش اين مداح برسد و توبه كند، بعضي از مداحان الان معتقدند كه علما دعوت نشوند، فقط مداح بيايد، فقط اكو و بلندگو باشد اصلا بعضي از اين مداحان روبروي امام حسين(ع) ايستاده اند.
نمي گذارند بيان شود كه هدف امام حسين(ع) چه بوده، در همين زيارت اربعين حضرت مي فرمايد؛ خدايا امام حسين خونش را داد كه بندگان را از ناداني برهاند.
عالم بزرگي به يك مجلس آمده بود در مورد امام حسين(ع) صحبت كند يك مداحي بلندگو را بدست گرفت و حدود سه ربع مقدمه گفت. آخر صاحب خانه آمد به آن عالم جليل القدر گفت: آقاجان شرمنده شما هستم. اين بلندگو را نمي دهد! مداح بايد 10 دقيقه بخواند برود، التماس دعا. مداح كه نبايد نظر بدهد حتي بعضي مي آيند در ضمن مدحش به نظام قديم و جديد مدارس اعتراض مي كنند!
اين گونه جمع بندي مي كنيم كه در بعضي از مجالس حضرت زينب حرف مي زدند و در بعضي مجالس حضرت سجاد(ع) صحبت مي كردند و شايد در بعضي جاها هر دوي آنان، برحسب مصلحت بيني ها بوده است.
 
در بعضي از نقل ها داريم كه زمان برگشت به مدينه همسر حضرت، ايشان را به خاطر شكستگي چهره شان نشناختند. آيا اين نقل ها صحت دارد؟
 

تمامي اينها دروغ است و تمامش ساخته و پرداخته ذهن مداحان است. اصلا يك سطري از اينها در كتاب هاي ما نيست. حتي مي گويند يكي آمد در كوفه و گفت تو كي هستي حضرت مي فرمايد؛ زينب هستم و او گفت من كلفت تو بودم به تو چه قدر ظلم شده كه اين گونه تغيير كرده اي همه اينها دروغ است.

هدف هاي حادثه عاشورا چه زماني به بار نشست؟ قبل از ورود به مدينه يا بعد از ورود به مدينه؟
تحليلي كه از منابع معتبر به دست مي آيد كه اصلا يزيد قصد داشت به گمان خود در دانشگاه دين را ببندد. امام حسين(ع) سلام الله عليها با خون خود و عزيزانشان نگذاشتند بسته شود واين در را باز كرد. سخنراني ها و گفتگوهايي كه حضرت سجاد(ع) و حضرت زينب(س) كردند، جزء اولين دروس اين دانشگاه مي دانيم. اين كه حضرت سجاد(ع) وقتي مي رود در مجلس يزيد مي گويد انا بن فاطمه الزهرا، اين خودش يك درس است. در اين خطبه حضرت سجاد تحولي به وجود آورد كه وقتي خطبه تمام شد ديدند مردم زبانشان حركت مي كند و لعنت به بني اميه مي كنند و چشم ها تمام اشك آلود است.
اين دانشگاه باز شد و يك استاد و يك معاون وارد شد. استاد حضرت سجاد و معاون حضرت زينب بودند. منتهي اين بار نشستن و ظهور اين بار نشستن مراتب داشت آنان ذره ذره شروع كردند. همين ها درس بود، مرتب در شام توهين مي شنيدند. مثلا در شام پيرمردي توهين كرد حضرت سجاد(ع) به او فرمود: آيا قرآن خوانده اي؟ بله. اين آيه شريفه را خواندي: «قل لااسئلكم عليه اجراً الالموده في القربي» بله خوانده ام. حال به شما چه ارتباطي دارد؟ ما اولاد او هستيم.
 حضرت زينب هم يك جمله عرفاني دارد: ما رايت الا جميلا. يك جمله حماسي، بايد به آن افتخار كنيم و به چند زبان ترجمه كنيم. عوض اينكه بگوييم قدش خميده بود ما بايد اين را بگوييم، قدش را چه كار داري قدش خيلي هم استوار بود. براي اينكه وقتي در مجلس يزيد زنان دورش را مي گرفتند كه خانم شناخته نشود يكي از ملعونين گفته بود كه من هذه المتنكره اين كيست كه مي خواهد خودش را اين جوري مخفي كند و خودش را گم مي كند. اما جمله حماسي ايشان وقتي بود كه يزيد نشسته بود و جلاد در طرفين، حضرت زينب فرمود: من قدر تو را خوار مي شمرم، تو را چيزي حساب نمي كنم. اين خيلي حرف است كه انسان به خليفه خون آشام اين حرف را بزند. من قدر تو را كوچك مي شمارم. اين ظهور نشستن همين طور مراتب دارد كه مي رسد به اينكه كاروان به مدينه باز مي گردد و حضرت سجاد در منزل خود مستقر مي شوند.
ما از شيعيانمان چقدر ناقل آثار حضرت سجاد داريم كه بي حساب است. چقدر اهل سنت داريم كه مي گويند قال علي بن الحسين اين نشان مي دهد كه در خانه باز بود. اين مكتب داير بود و با و جود فشارهايي كه بوده، ظاهراً در شرح ابن الحديد ديدم كه يك نفر مي آيد و با حضرت سجاد احوالپرسي مي كند تازه بعد از اينكه غائله كربلا تمام شد و رفته اند در مدينه نشسته اند و به قول معروف آبها از آسياب افتاده، آن موقع احوالپرسي مي كند حضرت جواب مي دهد، اين جواب نشان مي دهد كه چقدر اهل بيت در فشار بوده اند و جاي تاسف است كه مي گويد: كيف اصبحت يابن رسول الله يعني چگونه صبح كردي؟ حالت چطور است، حضرت مي فرمايد: اصبحنا خائفين برسول الله. صبح كرديم، امان نداريم چون نسبتمان به پيغمبر مي رسد و اصبح سائر اهل الاسلام امنين. مي فرمايد بقيه اهل اسلام در امانند چون نسبشان به پيغمبر نمي رسد. يعني اولاد پيامبر بودن خطر بود، ولي با وجود اين مي بينيم چقدر سني داريم كه مي گويد قال حسين بن علي چقدر مراجعه شده چقدر سوال كرده اند. بعد آن وقت شما ببينيد كه حضرت باقرالعلوم كه ابن حجرسني مي گويد اين آقا شكافنده علوم و پرچمدار علوم است. بنده اين طور مي گويم: پايه گذار انقلاب فرهنگي جهان اسلام حضرت باقر(ع) بود. حضرت باقر كه با آن همه ظلم و ستم كه زمان هشام بود، خيلي حضرت در فشار بود، در عين حال كار حضرت صدا كرد، اين از بركات كربلا بود.
 حضرت صادق(ع) وقتي آمد شوخي نيست كه انسان اين همه شاگرد داشته باشد كه ممتازهاي آن چهارهزار نفر باشد. يك نفر از هند يا ايران درست در خاطر ندارم رفته بود مدينه مي گويد سه روز در مسجد ماندم و مي خواستم يك دست به امام صادق بزنم كه ميسر نشد. آنقدر ازدحام جمعيت بوده. ازدحام هاي الان خيلي ملاك نيست مردم زياد شدند. آن زمان در مسجد سه روز بماند و نتواند دست به امام صادق بزند. تمام اينها نتيجه ظهورهاي به بار نشسته اين خون ها بود. شكي در اين نيست كه اگر امام صادق صدايش به همه جا رسيد، علتش كربلا بود.
 تور کربلا. تور زمینی کربلا. تور هوایی کربلا.
 

 



:: موضوعات مرتبط: تور کربلا، ،
:: برچسب‌ها: تور کربلا, تور زمینی کربلا, تور هوایی کربلا, اربعین, زیارت امام حسین, ,

نوشته شده توسط رامش در دو شنبه 1 شهريور 1395


لیست سیاه مختار از قاتلان شهدای کربلا

تور کربلا. تور زمینی کربلا. تور هوایی کربلا.

مختار ثقفی که سعی داشت هدف خود یعنی انتقام شهدای دشت کربلا را به نحو احسن تحقق بخشد، لیست سیاهی از جانیان حادثه خونین کربلا تهیه کرد و آنان را به اشد مجازات رساند.

 مختار با توجه به اینکه مردی کاردان و سرد و گرم چشیده بود، سعی داشت هدف خود یعنی انتقام شهدای کربلا را به نحو احسن و کامل پیاده کند.

بنابراین، برخی افراد که در لشکر عمر بن سعد مرتکب جنایات علیه خاندان عصمت و طهارت در روز عاشورا شدند، در لیست سیاه مختار قرار گرفتند.


   
1-عمر بن سعد بن وقاص        فرماندهی کل لشکر کوفه و شام در کربلا و جنایات متعدد   توسط مختار  اعدام و بوسیله ضربات شمشیر و جدا کردن سر از بدن در خانه‌اش


2-حفص بن عمر بن سعد     همکاری با پدر در جنایات کربلا     توسط مختار   اعدام   بوسیله  جدا کردن سر او در محضر مختار


3-شمر بن ذی‌الجوشن     فرماندهی پیاده نظام در کربلا و جنایات مکرر وبریدن سر امام در حالی که جان در بدن داشت  توسط یاران مختار   اعدام  بوسیله کشته شدن در درگیری و سپس سر او از بدنش جدا کردند

    
4-سنان بن انس        کسی که سر امام حسین(ع) را از بدنش جدا کرد و جنایات دیگر   انتقام از او  با قطع انگشتان و بریدن دست و پایش، در حالی‌که هنوز جان داشت، در دیگ روغن جوشیده زیتون انداختند


5-خولی بن یزید اصبحی     حامل سر بریده امام و جنایات مکرر در کربلا و قاتل عثمان بن علی و جعفر بن علی در روز عاشورا     انتقام از او     با شمشیر کشته شد و بدن او را آتش زدند    


6-بجدل بن سلیم کلبی        بریدن انگشت امام حسین       انتقام از او   قطع انگشتان و قطع دست و پا تا به هلاکت رسید


7-حرمله بن کاهل اسدی     تک تیرانداز کربلا و قاتل علی اصغر و عبدالله فرزند امام حسن و جنایات مکرر در کربلا   انتقام از او   قطع دست و پا و سپس بدن او را آتش زدند    


8-حکیم بن طفیل سندسی        لباس ابوالفضل را غارت کرد و به سوی امام حسین تیراندازی کرد و قاتل ابوالفضل بود     انتقام از او     تیرباران تا مردن و به روایتی دست و پای او را به زمین میخ کردند و با 9 نفر دیگر(که روز عاشورا اسب بر بدن امام حسین تاختند) اسب بر بدنشان تاختند تا به هلاکت رسیدند


9-مرة بن منقذ عبدی     قاتل علی اکبر و جنایات دیگر       انتقام از او   دستش هنگام دستگیری به شدت مجروح شد، فلج شد و فرار کرد


10-زید(یزید) بن رقاد جهنی     تک تیرانداز در کربلا، قاتل عبدالله فرزند مسلم بن عقیل و شرکت در قتل ابوالفضل عباس   انتقام از او  سنگسار و سپس تیرباران شد    


11-عمرو بن صبیح        از عوامل مهم کربلا و قاتل عبدالله فرزند مسلم بن عقیل     با ضربات نیز به هلاکت رسید و به روایتی جزو آن 10 نفری بود که دست  و پایشان را بر زمین میخ کردند و اسب بر آنان تاختند تا کشته شدند


12-مالک به هشیم بدائی     کلاهخود امام حسین را به غارت برده بود      انتقام از او     قطع دست و پا تابه هلاکت رسید
13-عبدالله بن اسید جُهنی     شرکت فعال در حادثه عاشورا      انتقام از او      گردن او را زدند    
14-حمل بن مالک محاربی        شرکت فعال در جنایات کربلا        اعدام     گردن او را زدند    
15-رقاد بن مالک بجلی        شرکت در جنگ روز عاشورا و غارت اموال امام حسین(ع)        انتقام از او    جلو بازار در ملأ عام گردن او را زدند

    
16-عمرو بن خالد بجلی        شرکت فعال در جنگ روز عاشورا و غارت اموال امام حسین(ع) انتقام از او         جلو بازار در ملأ عام گردن او را زدند    
17-عبدالرحمان بن بجلی        شرکت در جنگ روز عاشورا و غارت خیمه و لباس امام(ع)   انتقام از او     در ملأ عام گردن او را زدند  

 
18-عبدالله بن قیس خولانی        شرکت در جنگ روز عاشورا و غارت اموال امام حسین(ع)      انتقام از او     جلو بازار گردن او را زدند


19-مالک بن بشیر بُدی     شرکت فعال در ماجرای کربلا      انتقام از او    دو دست و پایش را قطع کردند تا جان داد    


20-عثمان بن خالد جهنی        قاتل عبدالرحمان بن عقیل پسر عموی امام حسین و به غارت بردن لباسش     انتقام از او      دو دست و پایش را قطع کردند تا جان داد    


21-زیاد بن مالک        شرکت فعال در فاجعه کربلا و غارت لباس شخصی امام حسین(ع)   انتقام از او    جلو بازار در ملأعام گردن او را زدند    
22-عبدالرحمان بن ابی‌خشکاره        شرکت فعال در فاجعه کربلا و غارت لباس شخصی امام حسین(ع)  انتقام از او      در ملأعام گردن او را زدند    


23-اسحاق بن حوبه        جزو گروه 10 نفره تاختن اسب بر بدن امام حسین(ع)     انتقام از او  دست و پای او را به زمین میخ کردند، اسب‌ها بر بدن او تاختند تا به هلاکت رسید


24-اخنس بن مرشد     جزو گروه 10 نفره تاختن اسب بر بدن امام حسین(ع)    انتقام از او    دست و پای او را به زمین میخ کردند، اسب‌ها بر بدن او تاختند تا به هلاکت رسید
25-عبدالله بن صلخب قیسی     شرکت فعال در ماجرای عاشورا      انتقام از او  در ملأ عام گردن او را زدند


26-عبدالرحمان بن صلخب     شرکت فعال در ماجرای عاشورا       انتقام از او     در ملأ عام گردن او را زدند


27-عبدالله بن وهب همدانی     شرکت فعال در ماجرای عاشورا       انتقام از او      در ملأ عام گردن او را زدند


28-عثمان بن خالد دهمانی     قاتل یکی از جوانان بنی‌هاشم در روز عاشورا     انتقام از او      جلو منزل کنار چاهی گردن او را زدند    


29-هبیاط و عبدالرحمان بن زرعه        از عوامل فاجعه کربلا        کشته شدن در درگیری        در منزل خود و در درگیری کشته شدند    


30-رجاء بن منقذ عبدی        اسب بر بدن امام حسین(ع) تاخت، جزو گروه 10 نفره       انتقام از او    دست و پای او را با زنجیر بستند  یا با میخ بر زمین کوبیدند و اسب‌ها بر بدنش تاختند
31-سالم بن خثیمه     اسب بر بدن امام حسین(ع) تاخت، جزو گروه 10 نفره  انتقام از او       دست و پای او را با زنجیر بستند  یا با میخ بر زمین کوبیدند و اسب‌ها بر بدنش تاختند 


32-واحظ بن ناعم     اسب بر بدن امام حسین(ع) تاخت، جزو گروه 10 نفره   انتقام از او    دست و پای او را با زنجیر بستند  یا با میخ بر زمین کوبیدند و اسب‌ها بر بدنش تاختند


33-صالح بن وهب        اسب بر بدن امام حسین(ع) تاخت، جزو گروه 10 نفره  انتقام از او       دست و پای او را با زنجیر بستند  یا با میخ بر زمین کوبیدند و اسب‌ها بر بدنش تاختند


34-هانی بن ثبیت     اسب بر بدن امام حسین(ع) تاخت، جزو گروه 10 نفره   انتقام از او      دست و پای او را با زنجیر بستند  یا با میخ بر زمین کوبیدند و اسب‌ها بر بدنش تاختند


35-اسید بن مالک     اسب بر بدن امام حسین(ع) تاخت، جزو گروه 10 نفره   انتقام از او     دست و پای او را با زنجیر بستند  یا با میخ بر زمین کوبیدند و اسب‌ها بر بدنش تاختند

تور کربلا. تور زمینی کربلا. تور هوایی کربلا.



:: موضوعات مرتبط: درباره واقعه کربلا، ،
:: برچسب‌ها: تور کربلا, تور زمینی کربلا, تور هوایی کربلا, مختار ثقفی, عاشورا, ,

نوشته شده توسط رامش در یک شنبه 31 مرداد 1395


اخبار غیبی امام حسین (ع) به یارانش در شب عاشورا

تور کربلا. تور زمینی کربلا. تور هوایی کربلا.
 در شب عاشورا، امام حسین(علیه السلام) چون وفادارى واخلاص یارانش را تا مرز شهادت ملاحظه کرد فرمود: «إِنَّکُمْ تُقْتَلُونَ غَدَاً کَذلِکَ، لا یَفْلِتُ مِنْکُمْ رَجُلٌ»؛ (فردا همه شما همانند من به فیض شهادت نائل خواهید شد و کسى از شما باقى نخواهد ماند).
یاران با خوشحالی گفتند: «اَلْحَمْدُلِلّهِ الَّذی شَرَّفَنا بِالْقَتْلِ مَعَکَ»؛ (خداى را سپاس که افتخار شهادت در راهش را در رکاب تو نصیب ما کرد!).
امام(علیه السلام) در حقّ همه آنان دعا کرد و آنگاه فرمودند:


«اِرْفَعُوا رُؤُوسَکُمْ وَ انْظُرُوا»؛ (سرهاى خود را بلند کنید و جایگاه خود را ببینید!).
یاران و اصحاب نظر کرده و جایگاه و مقام خود را در بهشت برین مشاهده کردند و امام(علیه السلام) جایگاه رفیع هر کدام را به آنها نشان مى داد و مى فرمود: «هذا مَنْزِلُکَ یا فُلانُ، وَ هذا قَصْرُکَ یا فُلانُ، وَ هذِهِ دَرَجَتُکَ یا فُلانُ»؛ (اى فلان کس! این جایگاه از آن توست و این قصر تو و آن درجه رفیع تو).
این بود که اصحاب با سینه هاى گشاده و چهره هاى باز [با شادى و افتخار] به استقبال نیزه ها وشمشیرها مى رفتند تا سریعتر به جایگاهى که در بهشت دارند، برسند.


این خطبه تاریخى امام(علیه السلام) در شب عاشورا، بیانگر این واقعیّت است که امام و اسوه شهیدان راه حق و یاران دلیر و پاکبازش با آگاهى کامل از سرنوشتى که در پیش داشتند به استقبال از آن شتافتند، استقبال از شهادتى پرشکوه که تاریخ اسلام را روشن ساخت و منافقان زشت سیرت را رسوا کرد.
شهادتى که امواج آن، قرون و اعصار را در نوردید و به صورت سرمشقى فراموش نشدنى براى همه امّت هاى دربند درآمد.


آرى، امام(علیه السلام) با صراحت تمام حوادث فردا را بازگو کرد، و به همه یارانش اعلام کرد، که هر کس در این میدان بماند شهید خواهد شد، و راه نجات و رهایى را به موقع به همه آنها نشان دادند.
امّا آن پروانگان، که به عشق سوختن گرد آن شمع جمع شده بودند، یکصدا گفتند که زندگى بعد از تو هرگز! و با علم و آگاهى به استقبال شهادت شتافتند و شَهْد آن را همچون آب حیات نوشیدند و در جوار قرب حق به زندگى جاویدان رسیدند.
این شهد شیرین تر از هر چیز، نوش جانشان باد.


ابوحمزه ثمالى در روایتى از امام سجّاد(علیه السلام) ماجراى وفادارى یاران و خاندان حضرت را در شب عاشورا بازگو مى کند، تا آنجا که امام(علیه السلام) خبر شهادت همه یارانش را داد، در آن هنگام قاسم بن حسن به امام(ع) عرض کرد: «أَنَا فِی مَنْ یُقْتَلْ؟»؛ (آیا من هم فردا در شمار شهیدان خواهم بود؟).
امام(علیه السلام) با مهربانى و عطوفت فرمود: «یا بُنَىَّ کَیْفَ الْمَوْتُ عِنْدَکَ؟»؛ (فرزندم! مرگ در نزد تو چگونه است؟). عرض کرد: «یا عَمِّ أَحْلى مِنَ الْعَسَلِ»؛ (عموجان! از عسل شیرین تر!).


امام فرمود: «إی وَاللّهِ فِداکَ عَمُّکَ إِنَّکَ لاَحَدُ مَنْ یُقْتَلُ مِنَ الرِّجالِ مَعِی بَعْدَ أَنْ تَبْلُوا بِبَلاء عَظیم وَابْنی عَبْدُاللّهِ»؛ (آرى به خدا! عمویت به فداى تو باد! تو نیز از شهیدان خواهى بود آن هم پس از گرفتارى سخت و پسرم عبدالله [شیرخوار] نیز شهید خواهد شد!).
قاسم گفت: «اى عمو! آیا آنان به زنان هم حمله مى کنند که عبدالله شیرخوار نیز شهید مى شود؟!».


امام(علیه السلام) فرمود: «فِداکَ عَمُّکَ یُقْتَلُ عَبْدُاللّهِ اِذْ جَفَّتْ رُوحی عَطَشاً وَ صِرْتُ اِلى خِیَمِنا فَطَلَبْتُ ماءً وَ لَبَنَاً فَلا أَجِدُ قَطُّ; فَأَقُولُ: ناوِلُونی اِبْنِی لاَشْرَبَ مِنْ فیهِ، فَیَأْتُونی بِهِ فَیَضَعُونَهُ عَلى یَدی فَأَحْمِلُهُ لاَدْنِیَهُ مِنْ فِیَّ فَیَرْمِیَهُ فاسِقٌ بِسَهْم فَیَنْحِرَهُ وَ هُوَ یُناغی فَیَفیضُ دَمُهُ فی کَفّی، فَأَرْفَعُهُ إِلىَ السَّماءِ وَ أَقُولُ: اَللّهُمَّ صَبْراً وَ احْتِساباً فیکَ، فَتُعَجِّلُنِی الاَسِنَّةُ فیهِمْ وَالنّارُ تُسْتعِرُ فِى الْخَنْدَقِ الَّذی فِی ظَهْرِ الْخِیَمِ، فَأَکُرُّ عَلَیْهِمْ فِی أَمَرِّ أَوْقات فِی الدُّنْیا، فَیَکُونُ ما یُریدُ اللّهُ»؛


(عمویت به فداى تو باد! عبدالله هنگامى کشته خواهد شد که من از تشنگى زیاد بى تابم و در خیمه ها دنبال آب یا شیر مى گردم ولى چیزى نمى یابم. پس فرزندم «عبدالله» را طلب کنم تا از لبانش سیراب شوم. چون او را به دستم دهند. پیش از آن که لبهایم را بر دهان او بگذارم، ناگاه فاسقى گلوى او را با تیر بشکافد و او دست و پا مى زند و خون او در دستانم جارى گردد! در آن حال او را به آسمان بلند کنم و مى گویم: خدایا! از تو صبر مى طلبم و این را براى تو و به حساب تو مى گذارم.


آنگاه نیزه هاى دشمن مرا به سوى خود بخواند و آتش از خندق پشت خیمه ها زبانه کشد و من بر آنان در آن تلخ ترین لحظات زندگیم حمله خواهم کرد و آنچه خدا خواهد، رخ خواهد داد).
امام سجّاد(علیه السلام) فرمود: آنگاه او گریست و ما نیز گریستیم و صداى گریه فرزندان پیامبر در خیمه ها پیچید.


زهیر بن قین و حبیب بن مظاهر اشاره به من کردند و به امام(علیه السلام) عرضه داشتند:
«سرنوشت سرور ما على (امام سجّاد(علیه السلام)) چه خواهد شد؟». امام(علیه السلام) در حالى که اشک مى ریخت، فرمود:


«ما کانَ اللّهُ لِیَقْطَعَ نَسْلی مِنَ الدُّنْیا فَکَیْفَ یَصِلُونَ إِلیهِ؟ وَ هُوَ اَبُو ثَمانِیَةَ اَئِمَّة»(ع)؛ (نگران نباشید خداوند نسل مرا در دنیا قطع نخواهد کرد. به او [امام سجّاد] چگونه دست مى یابند در حالى که او پدر هشت امام است؟

تور کربلا. تور زمینی کربلا. تور هوایی کربلا.



:: موضوعات مرتبط: درباره واقعه کربلا، ،
:: برچسب‌ها: تور کربلا, تور زمینی کربلا, تور هوایی کربلا, امام حسین, عاشورا, اخبار غیبی, امام سجاد, ,

نوشته شده توسط رامش در شنبه 30 مرداد 1395


:: هتل درجه الف المیزان کربلا
:: تور کربلا عید فطر
:: رستوران رکن السلطان بهترین رستوران کربلا
:: رستوران کباب نبیل در کربلا
:: هتل روتانا کربلا
:: هتل الاشیقر در کربلا
:: تور کربلا ویژه اردیبهشت
:: نکات مهم در سفر به کربلا
:: رستوران های معروف کربلا
:: رستوران زعفران در شهر کربلا
:: راهنمای سفر به نجف اشرف
:: هتل المحمود کربلا
:: هتل الاشیقر در کربلا
:: اقامت هتل فندق العقیله در کاظمین
:: لذت غذا در رستوران الفردوس کربلا
:: مقبره ذوالکفل نجف اشرف
:: رستوران النخیل در کربلا
:: هتل لارسا کربلا
:: تور کربلا نوروز 98
:: هتل دره الحسین کربلا





تلفن دفتر فروش تور کربلا

54 44 67 43 021

67 43 67 43 021

835 2100 0937

آقای صبوری

ساعات تماس

9 صبح تا 7 بعد از ظهر






:: آبان 1399
:: ارديبهشت 1398
:: فروردين 1398
:: اسفند 1397
:: بهمن 1397
:: دی 1397
:: آذر 1397
:: آبان 1397
:: مهر 1397
:: شهريور 1397
:: مرداد 1397
:: تير 1397
:: خرداد 1397
:: ارديبهشت 1397
:: فروردين 1397
:: اسفند 1396
:: بهمن 1396
:: دی 1396
:: آذر 1396
:: آبان 1396
:: مهر 1396
:: شهريور 1396
:: مرداد 1396
:: تير 1396
:: خرداد 1396
:: ارديبهشت 1396
:: فروردين 1396
:: اسفند 1395
:: بهمن 1395
:: دی 1395
:: آذر 1395
:: آبان 1395
:: مهر 1395
:: شهريور 1395
:: مرداد 1395
:: تير 1395
:: خرداد 1395
:: ارديبهشت 1395
:: فروردين 1395
:: اسفند 1394
:: بهمن 1394
:: دی 1394
:: آذر 1394
:: آبان 1394
:: مهر 1394
:: شهريور 1394
:: مرداد 1394
:: تير 1394
:: خرداد 1394
:: ارديبهشت 1394
:: فروردين 1394
:: اسفند 1393
:: بهمن 1393
:: دی 1393
:: آذر 1393
:: آبان 1393
:: مهر 1393
:: شهريور 1393
:: مرداد 1393
:: تير 1393

آبر برچسب ها

تور کربلا , تور هوایی کربلا , تور زمینی کربلا , تور هوایی کربلا , کربلا , کربلا , تور کربلا هوایی , تور زیارتی کربلا , ثبت نام کربلا , تور زمینی کربلا , ثبت نام تور کربلا , امام حسین , زیارت کربلا , تور کربلا , تور زیارتی به کربلا ,

صفحه نخست | ايميل ما | آرشیو مطالب | لينك آر اس اس | عناوین مطالب وبلاگ |پروفایل مدیر وبلاگ |