|
|
پاسخ امام حسین(ع) به خواستگاری یزید از خواهرزاده اش |
|
|
تور کربلا. تور زمینی کربلا. تور هوایی کربلا.
معاویه به مروان ـ که استاندار حجاز بود ـ نامهاى نوشت و از وى خواست «امّکلثوم» دختر حضرت زینب (س) و «عبدالله بن جعفر» را براى فرزندش یزید خواستگارى کند.
مرحوم بحرانى در کتاب «عوالم» نقل مىکند: معاویه به مروان ـ که استاندار حجاز بود ـ نامهاى نوشت و از وى خواست «امّکلثوم» دختر «عبدالله بن جعفر» را براى یزید خواستگارى کند. مروان به سراغ عبدالله بن جعفر رفت و جریان خواستگارى را با او در میان گذاشت.
عبدالله گفت: اختیار امکلثوم به دست من نیست؛ بلکه به دست آقاى ما حسین(ع) است که دایى این دختر است.
موضوع را به اطلاع دایی ایشان یعنی امام حسین(ع) رساندند؛ امام حسین (ع)فرمود: از خداوند طلب خیر مىکنم؛ خدایا این دختر را به آنچه مایه خشنودیت از آل محمد است موفّق بدار!
(روز موعود فرا رسید) و مردم در مسجد رسول خدا(ص) اجتماع کردند، مروان هم آمد و کنار امام حسین(ع) نشست و گفت: امیرمؤمنان! (اشاره به معاویه است!) به من دستور داده است که امکلثوم را براى یزید خواستگارى کنم و مهریه او را مطابق خواسته پدرش قرار دهم، به هر مقدار که باشد! همراه با آشتى میان دو قبیله بنى هاشم و بنى امیه و نیز اداى دیون پدرش.
سپس خطاب به امام حسین(ع) گفت: بدان! کسانى که به خاطر وصلت شما با یزید به حال شما غبطه مىخورند، بیشترند از کسانى که به یزید به سبب وصلتش با شما غبطه بخورند.
آن گاه گفت: مایه شگفتى است که چگونه یزید براى کسى مهریه قرار مىدهد و حال آن که وى در شأن و منزلت همتایى ندارد و مردم با توسل به روى او طلب باران مىکنند، اى اباعبدالله! سخنم را با نظر مثبت پاسخ بگو!
امام حسین(ع) فرمود: «اَلْحَمْدُلِلّهِ الَّذى اِخْتارَنا لِنَفْسِهِ، وَارْتَضانا لِدِینِهِ وَاصْطَفانا عَلى خَلْقِهِ، وَ اَنْزَلَ عَلَیْنا کِتابَهُ وَ وَحْیَهُ، وَ ایْمُ اللّهِ لا یَنْقُصُنا اَحَدٌ مِنْ حَقِّنا شَیْئاً إِلاَّ انْتَقَصَهُ مِنْ حَقِّهِ، فى عاجِلِ دُنْیاهُ وَ آخِرَتِهِ، وَ لا یَکُونُ عَلَیْنا دَوْلَةٌ اِلاّ کانَتْ لَنَا الْعاقِبَةُ وَ لَنَعْلَمُنَّ نَبَأَهُ بَعْدَ حِین. یا مَرْوانُ قَدْ قُلْتَ فَسَمِعْنا. اَمّا قَوْلُکَ: مَهْرُها حُکْمُ أَبِیها بالِغاً مابَلَغَ، فَلَعَمْری لَوْ اَرَدْنا ذلِکَ ما عَدَوْنا سُنَّةَ رَسُولِ اللّهِ فی بَناتِهِ وَ نِسائِهِ وَ اَهْلِ بَیْتِهِ وَ هُوَ ثِنْتا عَشَرَةَ أُوقِیَةً، یَکُونُ اَرْبَعَمِأَة وَ ثَمانِینَ دِرْهَماً.
وَ أَمّا قَوْلُکَ: مَعَ قَضاءِ دَیْنِ اَبیها، فَمَتى کُنَّ نِسائُنا یَقْضِینَ عَنّا دُیُونَنا؟ وَ اَمّا صُلْحُ ما بَیْنَ هذَیْنِ الْحَیَّیْنِ، فَإِنّا قَوْمٌ عادَیْناکُمْ فِى اللّهِ، وَ لَمْ نَکُنْ نُصالِحُکُمْ لِلدُّنْیا، فَلَعَمْرِی فَلَقَدْ اَعْیىَ النَّسَبُ فَکَیْفَ السَّبَبُ.
وَ أَمّا قَوْلُکَ: اَلْعَجَبُ لِیَزیدَ کَیْفَ یَسْتَمْهِرُ؟ فَقَدِ اسْتَمْهَرَ مَنْ هُوَ خَیْرٌ مِنْ یَزیدَ، وَ مِنْ أَبِ یَزیدَ وَ مِنْ جَدِّ یَزیدَ.
وَ أَمّا قَوْلُکَ: اِنَّ یَزیدَ کُفْوُ مَنْ لا کُفْوَ لَهُ، فَمَنْ کانَ کُفْوُهُ قَبْلَ الْیَوْمِ فَهُوَ کُفْوُهُ الْیَوْمَ ما زادَتْهُ اِمارَتُهُ فی الْکَفاءَةِ شَیْئاً.
وَ أَمّا قَوْلُکَ: بِوَجْهِهِ یُسْتَسْقَى الْغَمامُ، فَاِنَّما کانَ ذلِکَ بِوَجْهِ رَسُولِ اللّهِ(صلى الله علیه وآله).
وَ أَمّا قَوْلُکَ: مَنْ یَغْبِطُنا بِهِ أَکْثَرُ مِمَّنْ یَغْبِطُهُ بِنا، فَاِنَّما، یَغْبِطُنا بِهِ أَهْلُ الْجَهْلِ، وَ یَغْبِطُهُ بِنا أَهْلُ الْعَقْلِ.
فَأشْهِدُوا جَمیعاً اِنّى قَدْ زَوَّجْتُ اُمَّ کُلْثُومَ بِنْتَ عَبْدِاللّهِ بْنِ جَعْفَر مِنْ اِبْنِ عَمِّهَا الْقاسِمِ بْنِ مُحَمَّدِ بْنِ جَعْفَر، عَلى اَرْبَعَمِائَة وَ ثَمانِینَ دِرْهَماً، وَ قَدْ نَحَلْتُها ضَیْعَتى بِالْمَدِینَةِ» أو قال «أرْضى بِالْعَقِیقِ، وَ إِنَّ غَلَّتَها فِى السَّنَةِ ثَمانِیَةُ آلافِ دینار، فَفیها لَهُما غِنًى اِنْ شاءَ اللّهُ»
ستایش مخصوص خداوندى است که ما را براى خویش اختیار نمود و براى دینش انتخاب کرد و ما را بر خلقش برگزید و کتاب و وحى خود را بر(خاندان) ما نازل فرمود. به خدا سوگند! هر کس حقى از ما را کم بگذارد، خداوند در دنیا و آخرت حقش را کم خواهد گذاشت و هر کس بر ما ـ براى مدتى ـ سلطه یابد، باید بداند که عاقبت کار، از آن ما خواهد بود و این مطلب را به زودى خواهید دانست.
سپس فرمود: اى مروان! تو سخن گفتى و ما شنیدیم(و اکنون ما مىگوییم و تو بشنو)،
اما اینکه گفتى مهریه این دختر، مطابق خواسته پدرش ـ هر چند زیاد باشد ـ خواهد بود، به جانم سوگند! ما هرگز از سنت رسول خدا در مهریه دختران، همسران و اهل بیتش تجاوز نخواهیم کرد که(مهر السنّة است) همان دوازده «اوقیه»(واحدى است در وزن) که برابر با 480 درهم است.
و امّا اینکه گفتى: دیون پدرش را نیز ادا خواهیم نمود؛ اى مروان! از چه زمانى زنان ما دیون ما را ادا مى کردند(که امروز چنین شود؟!).
و امّا در مورد مسأله صلح میان این دو قبیله، باید بگویم که ما با شما در راه خدا و براى خدا دشمنى کردهایم و لذا حاضر نیستیم به خاطر دنیا با شما مصالحه کنیم!
به جانم سوگند! (براى سازش با شما) از قرابت نسبى (بنى هاشم با بنى امیه) کارى ساخته نیست، تا چه برسد به قرابت سببى (پیوند زناشویى).
و امّا آن سخنت که گفتهاى: تعجب مىکنم چگونه یزید مهریه قرار مىدهد، پاسخ آن این است که کسى که از یزید و پدر و جدش بهتر است، مهریه قرار مىداد(چه برسد به یزید!).
و امّا پاسخ این سخنت که گفتى: یزید کفو و همتایى ندارد، این است که آن کس که قبل از امروز کفو او بوده، همین امروز نیز کفو اوست، بدون آنکه فرمانروایى وى چیزى بر شأن او بیفزاید.
و امّا آن سخنت که درباره یزید گفتهاى با توسّل به روى وى طلب باران مىشود، این تنها به برکت چهره رسول خدا بوده است(نه یزید).
و اما اینکه گفتهاى: کسانى که به خاطر وصلت با یزید، به حال ما غبطه مىخورند، بیشتر از کسانى هستند که به حال یزید به جهت وصلتش با ما غبطه خواهند خورد؛ پاسخش آن است که فقط نادانان به خاطر وصلت ما با یزید، به حال ما غبطه مىخورند، ولى عاقلان و خردمندان، به حال یزید به سبب وصلتش با ما غبطه خواهند خورد.
(سرانجام امام(ع) پس از سخنانى فرمود:) «همگى شاهد باشید که من «امکلثوم» دختر «عبدالله بن جعفر» را به ازدواج پسر عمویش «قاسم بن محمّد بن جعفر» درآوردم! و مهریهاش را 480 درهم قرار دادم و زمین حاصلخیزم را در مدینه نیز به این دختر بخشیدم» ـ یا اینکه فرمود: ـ «مزرعهام را در سرزمین عقیق به وى بخشیدم که درآمد آن سالانه 8 هزار دینار است و همین مزرعه براى زندگى این دو کافى است، إنشاء الله!».(1)
این سخنان تیرى بود که بر قلب ناپاک یزید خصوصاً و بنى امیّه عموماً نشست و نقشهاى را که براى فریب مردم، از طریق نزدیکى به بنى هاشم کشیده بودند، نقش بر آب کرد.
بنى امیه افراد منفور و آلودهاى بودند که مىخواستند از طریق انتساب به بنى هاشم در میان مردم کسب آبرویى کنند و پایههاى قدرت شیطانى خود را از این طریق تقویت کنند؛ یک نمونه آن جریان خواستگارى امکلثوم دختر عبدالله بن جعفر بود.
ولى حضرت سیداشهدا(ع) به موقع اقدام فرمود و تیر آنها به سنگ خورد و ساحت مقدس بنىهاشم با انتساب به بنى امیه آلوده نشد.(2)
*پینوشتها:
(1). العوالم، ج 17، ص 87، ح 2؛ مناقب ابن شهر آشوب، ج 4، ص 44-45 (با مختصر تفاوت) و بحارالانوار، ج 44، ص 207-208، ح 4.
(2). گرد آوری از کتاب: عاشورا ریشهها، انگیزهها، رویدادها، پیامدها، سعید داودی و مهدی رستمنژاد،(زیر نظر آیتالله العظمى ناصر مکارم شیرازى)، امام على بن ابیطالب(ع)، قم، 1388 ه. ش، ص 272.
:: موضوعات مرتبط:
درباره واقعه کربلا،
،
:: برچسبها:
تور کربلا,
تور زمینی کربلا,
تور هوایی کربلا,
,
 |
|
|
نوشته شده توسط
رامش در شنبه 18 دی 1395 |
|
|
|
ضعفهای خواص عصر امام حسین(ع) |
|
|
تور کربلا. تور زمینی کربلا. تور هوایی کربلا. یکی ازموضوعاتی که همواره وهمیشه مورد توجه تاریخنویسان بوده این است که چه شد که جامعهای که پیامبر اکرم صلیاللهعلیهوالهوسلم، ۲۳ سال برای آن زحمت کشیده بود، به وضعیتی دچار شد که پنجاه سال پس از رحلت ایشان، در مقابل نوه پیامبر امام حسین علیهالسلام قرار گرفتند؟ رهبرانقلاب دربارهی علت این موضوع میفرمایند: «بسیاری از مسلمانانِ دوران اواخر شصت سالهی بعد از حادثهی هجرت - یعنی پنجاه سالهی بعد از رحلت نبی مکرم - از حوادثی که میگذشت، تحلیل درستی نداشتند. چون تحلیل نداشتند، عکسالعمل نداشتند. لذا میدان، باز بود جلوی کسانی که هر کاری میخواستند، هر انحرافی که در مسیر امت اسلامی به وجود میآوردند، کسی جلودارشان نباشد؛ میکردند.» با حجتالاسلام دکتر حامد منتظری مقدم، عضو هیأت علمی مؤسسه آموزشی و پژوهشی امام خمینی رحمةاللهعلیه دربارهی علل و چگونگی انحراف در جامعهی اسلامی، به گفتوگو نشستیم. یکی از موضوعاتی که همواره باید نسبت به آن آگاه باشیم، موضوع انحراف از مسیر حق و آرمانها است. سؤال این است که چگونه جامعهی اسلامی ممکن است دچار انحراف در آرمانها شود؟ ابتدا باید تعریفی از انحراف داشته باشیم. انحراف یعنی عدول کردن و برگشتن. بهلحاظ مفهومشناسی، انحراف سه ویژگی دارد: ۱. انحراف، در اصل لغت یعنی «برگشت» از مسیری که انسان میپیموده است. البته اینجا برگشتن بهمعنای این نیست که ما در مسیری جلو میرفتیم و حالا بیاییم عقبتر، بلکه برگشتن یعنی خارج شدن، دور شدن یا دوری کردن و بهعبارتی یعنی زاویه گرفتن از مسیر قبلی و ورود به مسیر جدیدی که غیر از مسیر قبلی است. ۲. انحراف از نظر لغوی میتواند منفی یا مثبت باشد. اگر مسیر قبلی اشتباه باشد، انحراف از آن مثبت است، اما اگر انسان در یک مسیر درست حرکت میکند، انحراف از آن، منفی و گاه بسیار خطرناک است. البته در بیشتر کاربردها، انحراف مفهوم منفی دارد و مضمون آن، خارج شدن و دور شدن از مسیر حق است. ۳. شروع انحراف میتواند از یک نقطهی کوچک باشد که در این حالت، تشخیص آن و نیز مانع شدن از آن بسیار دشوار است.
امام حسین علیهالسلام وقتی قیام میکند، در منزلگاه ذیحُسَم میفرماید: «أَلا تَرَوْنَ أَنَّ الْحَقَّ لا یُعْمَلُ بِهِ وَ أَنَّ الْباطِلَ لا یُتَناهی عَنْهُ، لِیَرْغَبَ الْمُؤْمِنُ فی لِقاءِاللّهِ مُحِقًّا، فَإِنّی لا أَرَی الْمَوْتَ إِلاّ سَعادَةً وَ لاَ الْحَیاةَ مَعَ الظّالِمینَ إِلاّ بَرَمًا.» (تاریخ الطبری، ج۵، ص۴۰۴) در آغاز سخن امام، عبارت «اَلا تَرَوْنَ» بهمعنای «آیا نمیبینید، مگر نمیبینید...» خیلی معنا دارد. معمولاً این عبارت را در جایی میگویند که امری واضح و آشکار است و انتظار میرود همه آن را ببینند، «اما نمیبینند». حضرت میفرماید: مگر نمیبینید که به حق عمل نمیشود و از باطل اجتناب نمیشود. میفرماید: باید این را بفهمید، ببینید، چرا نمیبینید؟ حضرت میفرماید وقتی انحراف این اندازه آشکار شد، اما باز دیده نشد، جا دارد که انسان مؤمن حقجو، آرزوی لقای الهی و مرگ داشته باشد. اینجا نکتهی بسیار دقیقی وجود دارد. چه میشود که انسان نمیتواند امور واضح و آشکار را ببیند؟ پاسخ روشن است. انسان «نمیخواهد» که ببیند؛ یعنی خودش را میزند به «ندیدن» و «نادیده گرفتن» و تغافل. چیزی که در دنیای معاصر ما هم بهکرات اتفاق میافتد. فجایع یمن، سوریه، عراق یا فاجعهی منا را واقعاً نمیشود ندید، اما بعضیها خودشان را به ندیدن میزنند. با این مقدمه، برمیگردم به سؤال که چرا انحراف به وجود میآید؟ عوامل انحراف چیست؟ به نظر میرسد که انحراف از حق، عوامل متعددی دارد. در یک نگاه تحلیلی، میتوان سه عامل را بسیار مهم دانست: ۱. ضعف بینش: نشناختن حق. انحراف گاه بهسبب ضعف تحلیل و ضعف تشخیص حق از باطل است؛ مخصوصاً در جاهایی که تشخیص حق دشوار میشود؛ یعنی در شرایط فتنه که باطل شبیه حق میشود. گاهی نیز بهسبب این است که انسان با توجه به اینکه کسی قبلاً در مسیر حق بوده، بدون توجه به اینکه آن شخص حالا از حق انحراف پیدا کرده است، به گذشتهی او تکیه میکند و آن شخص را معیار حق قرار میدهد و دنبال او میرود و از مسیر حق منحرف میشود. امیرالمؤمنین علی علیهالسلام میفرماید: «انَّ الحَقَّ لا یعرَفُ بِالرِّجَالِ؛ اِعرِفِ الحَقَّ، تَعرِف أهلَهُ» : حق با انسانها شناخته نمیشود، حق را بشناس تا اهلش را نیز بشناسی. (طبرسی، تفسیر مجمعالبیان، ج۴، ص۱۴۶) در حادثهی خونبارعاشورا کسانی که از امام دعوت کردند، در نامههایشان نوشته بودند: شما بیایید و امامت و هدایت ما را برعهده بگیرید. بعداً با نمایندهی امام، مسلمبنعقیل، بیعت کردند. اما چه شد که از مسیر حق و اهلبیت پیامبر صلیاللهعلیهوآلهوسلم انحراف پیدا کردند؟ آیا آنها نمیدانستند که حق با سیدالشهداست؟ قطعاً بسیاری از آنها، هم امام حسین علیهالسلام را میشناختند و هم میدانستند که جدا شدن از او انحراف است. پس عوامل دیگری در موضوع دخالت داشته است. آنها که مقابل امام حسین علیهالسلام قرار گرفتند، بیشترشان امام حسین را خوب میشناختند و همانطور که گفتیم، حتی به سطحی از علاقهمندی به سیدالشهدا نیز رسیده بودند. فرزدق به خود سیدالشهدا عرض میکند: «قلوب الناس معک و اسیافهم علیک»؛ قلبهایشان همراه توست، اما شمشیرهایشان برضد توست. در سپاه کوفه، بعضی دعا میکردند که خدایا خودت حسینبنعلی را نصرت کن. عصر عاشورا آمدند و شروع کردند به غارت زیورآلات زنان اهلبیت علیهمالسلام.
۲. ضعف انگیزش: باور نکردن جایگاه حق. پیروی از حق و حقیقت فقط با شناخت حاصل نمیشود، بلکه باید آن را باور کنیم؛ یعنی باید ایمان داشته باشیم به اینکه برای رسیدن به سعادت دنیا و آخرت باید از حق پیروی کنیم. اگر این ایمان وجود نداشته باشد، باز انحراف از حق ایجاد میشود. وقتی حوادث عاشورا را مطالعه میکنیم، قراینی مییابیم که اینهایی که منحرف شدند و در برابر سیدالشهدا قرار گرفتند، حتی به سطحی از علاقهمندی و احتمالاً باور به سیدالشهدا نیز رسیده بودند، اما این علاقهمندی و ایمانشان به سیدالشهدا تحتالشعاع عواملی دیگر قرار گرفت و باعث شد نتوانند در دوراهی بسیار سخت انتخاب میان اردوگاه حسین و اردوگاه یزید، حق یعنی حسین علیهالسلام را برگزینند. ۳. دنیاگرایی و محاسبات دنیوی. گاهی انسان هم حق را میشناسد و هم به آن باور و علاقه دارد، اما علاقه به دنیا هم دارد؛ یعنی به چرب و نرم دنیا عادت کرده و دنیازده و اسیر جذابیتهای ظاهری باطل شده است. این خودش عامل بسیار مهمی است که باعث میشود انسان از مسیر حق منحرف شود. گاهی اینگونه هم نیست که انسان اسیر دنیا شود، اما میبیند مسیر حق بسیار دشوار و پرهزینه است. محاسبه میکند که برای ماندن زیر پرچم حق، خیلی باید دردسر بکشد و هزینه بدهد. امام حسین علیهالسلام در بیانات خودش دقیقاً این دنیاگرایی و این نحوهی محاسبه را بیان فرموده است: «اِنَّ النّاسَ عَبیدُ الدُّنْیا وَ الدِّینُ لَعْقٌ عَلى اَلْسِنَتِهِمْ یَحوطونَهُ ما دَرَّتْ مَعائِشُهُمْ فَاِذا مُحِّصوا بِالْبَلاءِ قَلَّ الدَّیّانونَ» : مردم بندهی دنیایند و دین، جز لیسهای بر زبانشان نیست، اما زمانی که آزمون سخت پیش آید، دینداران اندکاند. (ابنشعبه حرانی، تحفالعقول، ص۲۴۵) کاری که امام حسین علیهالسلام میکند، این است که در چنین شرایطی الگو میدهد و راه را نشان میدهد. بعد از وفات پیامبر چه اتفاقاتی در جامعهی اسلامی افتاد که پنجاه سال پس از آن، مردم در مقابل امام حسین علیهالسلام قرار گرفتند؟ سرآغاز انحراف ، انحراف در این نگرش بنیادین اسلامی بود که «النَّبِی أَوْلی بِالْمُؤْمِنینَ مِنْ أَنْفُسِهِم». در سقیفه اصلاً دنبال این نبودند که ببینند پیامبر صلیاللهعلیهوآلهوسلم برای آیندهی اسلام چه فرموده است. یعنی حتی از خودشان سؤال نکردند. در نتیجه، فرمان رسول خدا صلیاللهعلیهوآلهوسلم دربارهی ولایت اهلبیت علیهمالسلام بر زمین ماند. پس از آن، سیاستهای مالیای که در پیش گرفته شد، باعث شد مردم و بهویژه خواص، دنیازده شوند. لذا آنها عدالت امیرمؤمنان علیهالسلام را تحمل نکردند و جلوی حضرت ایستادند. سیاستهای خلفا باعث ایجاد شکاف طبقاتی عظیم (فاصلهی دریافتی از بیتالمال گاه شصت به یک بود) و نیز باعث ایجاد اشرافیگری و اشرافینگری در جامعه شد. این اشرافیگری و اشرافینگری بستر یک انحراف بزرگ در نظام سیاسی دنیای اسلام شد و سبب شد تا خلافت به پادشاهی و ملوکیت تبدیل شود
:: موضوعات مرتبط:
درباره واقعه کربلا،
،
:: برچسبها:
تور کربلا,
تور زمینی کربلا,
تور هوایی کربلا,
,
 |
|
|
نوشته شده توسط
رامش در پنج شنبه 16 دی 1395 |
|
|
|
تور کربلا. تورزمینی کربلا. تور هوایی کربلا. حج امام حسین (ع) از جمله شبهات موجود در خصوص امام حسین (ع) در ذی الحجۀ سال ۶۰ هجری است که عده ای تصور میکنند که آن حضرت در روز عرفه و قبل از عید قربان مکه را ترک گفت و حج را ناتمام گذارد. در این باره باید گفت، این تعبیر که امام حسین(ع) حجّ خود را نیمه تمام گذاشت، نادرست وغلط است؛ زیرا امام (ع) در روز هشتم ذی الحجه (یوم الترویه) از مکّه خارج شد در حالیکه اعمال حجّ – که با احرام در مکّه و وقوف در عرفات شروع میشود – از ظهر نهم ذی الحجه آغاز میشود. بنابراین، امام (ع) اصولاً وارد اعمال حج نشده بود، تا آن را نیمه تمام بگذارد. بدیهی است دعای مشهور عرفه که از امام حسین (ع) نقل شده نیز در سالهای پیش از سال ۶۰ هجری از ایشان روایت شده است. مسلماً حضرت در آن سال در هنگام ورود به مکّه، عمره مفرده انجام داد. چه بسا در طول اقامت چند ماهه خود در مکّه و احتمالاً در فاصلههای مختلف، اقدام به انجام اعمال عمره کرده بود. اما انجام اعمال عمره مفرده، به معنای ورود در اعمال حجّ نمیشود. در برخی از روایات تنها از انجام عمره مفرده از سوی امام (ع) سخن به میان آمده است. گرچه معروف و مشهور است و در برخی کتاب ها مانند الارشاد شیخ مفید آمده که حضرت حج خود را تبدیل به عمره کرد. طواف و سعی انجام داد و از احرام بیرون آمد چون نمیتوانست حج خود را تکمیل کند. ولی به نظر بعید میآید که حضرت به احرام حج محرم شده باشد، چون کسی که می خواهد اعمال حج را انجام دهد، روز هشتم یا روز نهم ذی الحجه محرم میشود و دلیلی برای محرم شدن زودتر از موعد مقرر وجود ندارد.
برای تایید این مطلب روایاتی در کافی نقل شده که به برخی اشاره میکنیم:
عَنْ أَبِی عَبْدِ اللَّهِ ع أَنَّهُ سُئِلَ عَنْ رَجُلٍ خَرَجَ فِی أَشْهُرِ الْحَجِّ مُعْتَمِراً ثُمَّ رَجَعَ إِلَی بِلَادِهِ قَالَ لَا بَأْسَ وَ إِنْ حَجَّ فِی عَامِهِ ذَلِکَ وَ أَفْرَدَ الْحَجَّ فَلَیْسَ عَلَیْهِ دَمٌ فَإِنَّ الْحُسَیْنَ بْنَ عَلِیٍّ ع خَرَجَ قَبْلَ التَّرْوِیَهِ بِیَوْمٍ إِلَی الْعِرَاقِ وَ قَدْ کَانَ دَخَلَ مُعْتَمِراً
«از امام صادق (ع) روایت شده که امام حسین (ع) قبل از روز هشتم ذی الحجه از مکه خارج شد، در حالی که قبلا در ماه حج با احرام عمره، به قصد انجام عمره وارد مکه شده بود و عمره انجام داده بود. از این روایت بر نمیآید که حضرت حج خود را تبدیل به عمره کرده باشد».
در روایت دیگر امام صادق فرمود:
که امام حسین (ع) فرمود : به خداوند سوگند! اگر یک وجب خارج از مکّه کشته شوم، برای من دوست داشتنی تر است تا آن که به اندازه یک وجب در داخل مکّه کشته شوم. به خداوند سوگند! اگر به لانهای از لانه جانوران پناه برم، مرا از آن بیرون خواهند کشید تا آن چه را از من میخواهند، به دست آورند
قَدِ اعْتَمَرَ الْحُسَیْنُ بْنُ عَلِیٍّ ع فِی ذِی الْحِجَّهِ ثُمَّ رَاحَ یَوْمَ التَّرْوِیَهِ إِلَی الْعِرَاقِ وَ النَّاسُ یَرُوحُونَ إِلَی مِنًی وَ لَا بَأْسَ بِالْعُمْرَهِ فِی ذِی الْحِجَّهِ لِمَنْ لَا یُرِیدُ الْحَجَّ
یعنی: امام حسین در ماه ذی الحجه عمره انجام داد. سپس در روز ترویه (هشتم) به سوی عراق حرکت کرد . کسی که نمیخواهد حج انجام دهد، میتواند عمره انجام دهد. بله، مسلماً حضرت در هنگام ورود به مکّه، عمره مفرده انجام داده ؛ چه بسا در طول اقامت چند ماهه خود در مکّه و احتمالاً در فاصلههای مختلف، اقدام به انجام اعمال عمره کرده بود. اما انجام اعمال عمره مفرده، به معنای شروع اعمال حجّ نیست. شاید وقتی که خبر دار شد نیروهای مخفی یزید قصد ترور حضرت را در حرم دارند و تصمیم گرفت به سوی عراق حرکت کند، برای انجام یک عمره دیگر محرم شد و آن را تکمیل کرد و از احرام خارج شد .در روز ترویه یعنی هشتم ذی الحجه به سوی عراق از مکه خارج شد. با وجود آن که یکی از علل انتخاب مکّه، داشتن فرصت مناسب برای تبلیغ دیدگاه خود بود؛ چرا در این شرایط زمانی ویژه – که اوج حضور حاجیان از سرتاسر نقاط مختلف در مکّه، عرفات و منا است و بهترین فرصت تبلیغی برای آن حضرت فراهم آمده است – ناگهان مکّه را ترک کرد؟ میتوانیم علل این تصمیم ناگهانی را چنین ذکر کنیم:
۱- احتمال خطر کشته شدن در مکه
از برخی عبارات امام حسین (ع) – که در مقابل دیدگاه شخصیتهای مختلفی که با بیرون رفتن حضرت از مکّه و حرکت به سوی کوفه مخالف بودند، بیان شده – بر میآید که امام ماندن بیش تر در مکّه را مساوی با بروز خطر جانی برای خود میدانست؛ چنان که در جواب ابن عباس میفرماید: «کشته شدن در مکانی دیگر برای من دوست داشتنیتر از کشته شدن در مکّه است» نیز به عبداللَّه بن زبیر فرمود: «به خداوند سوگند! اگر یک وجب خارج از مکّه کشته شوم، برای من دوست داشتنیتر است تا آن که به اندازه یک وجب در داخل مکّه کشته شوم. به خداوند سوگند! اگر به لانهای از لانه جانوران پناه برم، مرا از آن بیرون خواهند کشید تا آن چه را از من میخواهند، به دست آورند» نیز به برادرش محمد حنفیه، به صراحت از قصد ترور یزید در محدوده حرم امن الهی نسبت به جان خود سخن به میان آورد . بالاخره در بعضی از متون به صراحت سخن از این مطلب به میان آمده که یزید، عدهای را همراه با سلاحهای فراوان برای ترور امام در مکّه فرستاد.
۲- شکسته نشدن حرمت حَرَم الهی
در ادامه برخی از عبارات پیش گفته، تذکّر این نکته از سوی امام وجود داشت که نمیخواهد حرمت حرم امن الهی، با ریخته شدن خون او در آن شکسته شود؛ گرچه در این میان گناه بزرگ از آن قاتلان و جنایتکاران اموی باشد.
حضرت این مطلب را در برخورد با عبداللَّه بن زبیر و به گونه تعریضآمیز نسبت به او – که بعدها در مکّه موضع گرفته و لشکریان یزید حرمت حرم را خواهند شکست – به صراحت بیان میدارد. ایشان در جواب ابن زبیر میفرماید:.«پدرم (علی) برای من نقل کرد که در مکّه قوچی است که به وسیله او حرمت شهر شکسته میشود و من دوست ندارم که مصداق آن قوچ باشم».
:: موضوعات مرتبط:
درباره واقعه کربلا،
،
:: برچسبها:
تور کربلا,
تور زمینی کربلا,
تور هوایی کربلا,
,
 |
|
|
نوشته شده توسط
رامش در سه شنبه 14 دی 1395 |
|
|
|
چرا امام حسین (ع) در روز عاشورا از پروردگار طلب باران نکرد؟ |
|
|
تور کربلا. تور زمنی کربلا. تور هوایی کربلا یکی از پرسش های که ممکن است پرسیده می شود این است که چرا امام حسین (ع) در روز عاشورا برای رفع تشنگی از خدا طلب باران نکرد؟ ۱) پیامبران و امامان معصوم (ع) ملزم بودند که در تمام کارها و زندگی روزمره خود از علم و قدرت معمولی استفاده کنند. در برخورد با دوستان، دشمنان، برآوردن نیازهای زندگی و … از علم و توانایی که از طریق عادی به دست آمده، استفاده می کردند و در برخورد با ستمکاران از راه های معمولی و عادی استفاده می کردند و دست به معجزه و کار خارق العاده نمی زدند (مگر در موارد مخصوص و به اذن الهی) که مصلحت دین خداوند و هدایت مردم در آن بود؛ با این که قدرت داشتند به وسیلة اعجاز دشمنان خود را در یک لحظه به کام نیستی ببرند و تمام کارها طبق خواست آن ها در جریان باشد
امام باقر(ع) فرمود: “اسم اعظم ۷۳ حرف است.ودر پیش “آصف بن برخیا” یک حرفش بود که با به کار بردن همان یک حرف در یک لحظه تخت بلقیس را آورد، و پیش ما (امامان) ۷۲ حرف از اسم اعظم هست”. (اصول کافی،ج۱، ص ۲۳۰، حدیث ۱)
امام حسین(ع) هم با این که مستجاب الدعوه و دارای اسم اعظم الهی بود، و می توانست به اذن پروردگار همه دشمنان را از این طریق نابود کند، نیز می توانست از زمین چشمه گوارا بجوشاند یا از آسمان باران بباراند (با اذن خدا) و خود و اصحابش را سیراب نماید، ولی این کار را نکرد. زیرا این امور باید به صورت عادی و طبیعی پیش برود و مردم خودشان باید به این نتیجه برسند که چه چیزی خوب است و چه چیزی بد است.
امیرمؤمنان در یکی از بخشهای خطبه قاصعه با اشاره به زندگی پیامبران، به همین سنت عام الهی اشاره کرده و میفرماید: «اگر خدوند اراده میفرمود،به هنگام بعثت پیامبران،درهای گنج و معدنهای جواهرات و باغهای سرسبز را روی پیامبران میگشود، نیز پرندگان آسمان و حیوانات وحشی را همراه آنان به حرکت در میآورد، اما اگر این کار را میکرد،آزمایش از میان میرفت و پاداش و عذاب بیاثر میشد و بر مؤمنان، اجر و پاداشِ امتحان شدگان لازم نمیشد و ایمان آورندگان ثواب نیکوکاران را نمییافتند و واژههای «ایمان،کفر، خوب،بد و…» معانی خود را از دست میداد». (نهج البلاغه، ترجمه محمد دشتی، خطبه ۱۹۲، ص ۳۸۹ – ۳۸۷)
۲) آزمایش یکی از سنتهای پروردگار است که در آیات بسیاری بیان شده، که غیر قابل تغییر بوده، در مورد همةانسانها از جمله پیامبران و امامان(ع) جاری است. کربلا نیز صحنة آزمون الهی است. آزمون حسین و یاران او از یک طرف و دشمنان از طرف دیگر. برای چنین صحنهای باید ابزار آزمایش آماده باشد، که از جملةآنها تشنگی بود، حسین و یارانش تا با صبر و شکیبایی در مقابل این مصیبت و آزمون الهی،به پاداش عظیم صابران دست یابند و اجر و پاداش مصیبت دیدگاه در راه خدا را دریافت کنند.
۳) اگر قرار باشد ائمه با علم لدنی و علم غیب که از خداوند دریافت می کردند، زندگی کنند و با دیگران برخورد نمایند و نیازهای خود را برآورده کنند، دیگر امامت، مقام با ارزشی محسوب نمی شد و اصولاً نمی توانستند الگوی ما باشند، بلکه امامان باید مثل خود ما با زحمت بسیار و تلاش و کار و … زندگی خود را فراهم می کردند و بر مشکلات چیره می شدند و در این راه مشکلات بسیاری را تحمل می کردند. زندگی آن ها سخت تر و مشکل تر بود و رنج های بی شماری را در راه رسیدن به خدا و زندگی جاودانه تحمل کردند. قانون و سنت الهی این است که هر انسانی در سایه تلاش و تحمل سختی و بردباری به مراتب کمال و قرب الهی نائل شود.
هر که در این بزم مقرب تر است
جام بلا بیشترش می دهند
۴) مسئله اصلی در روز عاشورا تشنگی نبود تا با رفع آن مشکل حل شود. اگر امام دعا میکرد و باران میآمد و آب برای رفع تشنگی پیدا میشد، نتیجه قابل توجهی نداشت؛ حداکثر امام و یارانش سیراب میشدند و ساعتی بیشتر ایستادگی میکردند و چند نفر بیشتر از افراد دشمن را میکشتند، ولی بالاخره شهید میشدند. مسأله اصلی در آن صحنه، مبارزه با ظلم یا تسلیم شده بود، که یکی به شهادت میانجامید و دیگری به ذلت، و بودن یا نبودن آب در آن اثری نداشت .
۵) از طرف دیگر تشنگی در روز عاشور و منع سپاهیان دشمن برای آبرسانی به زنان و فرزندان سبب رسوا شدن آنها و آشکار شدن چهرة خشن و غیر انسانی و قساوت آمیز آنان بود.
:: موضوعات مرتبط:
درباره واقعه کربلا،
،
:: برچسبها:
تور کربلا,
تور زمینی کربلا,
تور هوایی کربلا,
 |
|
|
نوشته شده توسط
رامش در یک شنبه 12 دی 1395 |
|
|
|
این افرد در روز عاشورا امام حسین(ع) را تنها گذاشتند |
|
|
تور کربلا. تور زمینی کربلا. تور هوایی کربلا برخلاف شهدای کربلا که با جان خویش وفداکاری امام خویش را یاری کردند افرادی هم بودند که به امام وسعادت ابدی خود پشت کردند واموال ومقامهای زود گذردنیوی انها را فریفته کرد همانان که همای سعادت بر بام زندگی شان نشست تا مرکب عروج ایشان به سوی رضوان باشد، اما مستی رفاه طلبی، دنیاپرستی، مرگ گریزی، قدرت خواهی و عوام زدگی، عقل و تفکر را از آنان ربود و هر یک با بهره گیری از موقعیت خاص خود، دست رد به بخت زرین خویش زده و دعوت امام را اجابت نکردند.
آری! دنیا، گاه سکوی پرش سبک بالان به سوی ملکوت و گاه مرتعی زیبا و دلفریب برای دنیا طلبان ظاهر بین است: «زین للناس حب الشهوات من النساء و البنین والقناطیر المقنطرة من الذهب والفضة و الخیل المسومة والانعام والحرث ذلک متاع الحیوة الدنیا والله عنده حسن الماب ». (1)
محبت امور مادی، از زنان و فرزندان و اموال هنگفت از طلا و نقره و اسب های ممتاز و چهارپایان و زراعت، در نظر مردم جلوه داده شده است؛ (تا در پرتو آن، آزمایش و تربیت شوند؛ ولی) اینها (در صورتی که هدف نهایی آدمی را تشکیل دهند،) سرمایه زندگی پست (مادی) است؛ و سرانجام نیک (و زندگی والا و جاویدان)، نزد خداست.
دقت در زندگی هر یک از زیانکاران در جریان حماسه کربلا، ما را به نقطه های آغازین سقوط حیات ایشان رهنمون و فرجام سوء ردکنندگان دعوت امام را مبرهن می سازد. حیات این گروه را مرور می کنیم:
1- عبدالله بن عمر
عبدالله فرزند عمر بن خطاب و از صحابی رسول گرامی اسلام (ص) است. (2) عمر او را در اداره حکومت پس از خود ناتوان دید ابن عمر بعد از عثمان از بیعت با امام علی (ع) سرپیچی کرد، (4) یاری نکردن حق و خار نکردن باطل دو ویژگی منفی او در نگاه امیرمؤمنان بود. (5) او خلافت معاویه را به رسمیت شمرد و با وی بیعت کرد، (6) آن هنگام که معاویه برای یزید بیعت می ستاند، ابن عمر به گروه مخالفان پیوست، اما معاویه از او بیمناک نبود و به وفاداری او در آینده ایمان داشت (7) و در این باره به فرزندش چنین گفت: «عبدالله بن عمر گرچه از بیعت امتناع ورزید، ولی او با توست، قدرش را بدان و او را از خود مران.» (8)
در آغاز خلافت یزید و پس از ورود امام حسین (ع) به مکه «ابن عمر» برای ترغیب آن حضرت به بیعت با یزید نزد ایشان رفت و گفت: از دشمنی دیرین این خاندان با شما آگاهی داری، مردم به او (یزید) روی آورده اند و درهم و دینار در دست اوست، در صورت مخالفت با او کشته می شوی و گروهی از مسلمانان نیز قربانی می گردند. من از رسول خدا (ص) شنیدم که فرمود: «حسین کشته خواهد شد و اگر مردم دست از یاری او بردارند به خواری و ذلت ابدی مبتلا خواهند شد.» پیشنهاد من این است که مانند همه مردم راه صلح پیش گیری! (9)
امام در پاسخ پیشنهاد عبدالله بن عمر چنین فرمود: ابوعبد الرحمان! آیا نمی دانی پستی دنیا به اندازه ای است که سر یحیی بن زکریا به زناکاری از زناکاران بنی اسرائیل هدیه داده می شود. مگر نمی دانی که بنی اسرائیل بین طلوع فجر تا طلوع سپیده خورشید هفتاد پیامبر را به قتل رسانده و سپس در محل کار خویش می نشستند و به خرید و فروش می پرداختند. گویا که هیچ جنایتی را مرتکب نشده اند، پروردگار تعجیل نفرمود و مدتی به آنان مهلت داد و سپس دست انتقام الهی با شدیدترین وجه گریبان آنان را گرفت و به سزای اعمالشان رساند.
«اتق الله یا ابا عبدالرحمن و لاتدعن نصرتی؛ اباعبدالرحمن! از خدا بترس و از یاریم دست برندار ...» (10)
ابن عمر دعوت حجت خدا را رد کرد و راهی مدینه شد و پس از شهادت امام، نامه ای به یزید نگاشت و ضمن پذیرش خلافتش با وی بیعت کرد. (11)
در جریان شورش مردم مدینه، او ضمن نکوهش پیمان شکنی مردم، خطاب به خاندان خویش گفت: «اگر بدانم هر یک از شما دست از بیعت با یزید برداشته و از مخالفان او حمایت کرده اید رابطه من با او قطع خواهد گردید.» (12)
در زمان خلافت عبدالملک مروان و پس از ورود حجاج بن یوسف به مدینه، عبدالله بن عمر شبانه نزد حجاج رفت تا به وسیله او با عبدالملک بیعت نماید، او در توجیه شتاب خود این سخن رسول خدا (ص) را یادآور شد «هر کس بمیرد و پیشوایی نداشته باشد به مرگ مردان جاهلی مرده است.» و گفت: می ترسم شب را بدون امام به صبح برسانم! گویند که حجاج برای تحقیر «ابن عمر» پای خود را از فراش بیرون کرد و گفت: برای بیعت دست خود را بر روی پایم بگذار! (13)
این ماجرا اوج ذلت شخصیتی است که با وجود کهنسالی و نقل روایات فراوان از پیامبر اکرم (ص)، توان تمییز صف صالحان از ستمگران را نداشت و همواره برای حفظ «آقایی » خویش در جبهه پیشوایان ظالم قرار می گرفت، اما سرانجام فرجام دنیوی کردار خود را نیز دید.
عبدالله بن عمر آخرین صحابی، در اواخر حیات خود بینایی اش را از دست داد و در مکه از دنیا رفت. (14)
2 - عبیدالله بن حر جعفی
عبیدالله، از اشراف، شجاعان و شعرای معروف کوفه بود و در گروه پیروان عثمان قرار داشت. پس از قتل عثمان کوفه را به قصد شام ترک گفت و در کنار معاویه جای گرفت و با سپاه او در جنگ صفین شرکت جست. وی پس از شهادت حضرت علی (ع) به کوفه بازگشت. (15)
ابن حر، در منزل بنی مقاتل (16) با کاروان امام حسین (ع) مواجه شد، حضرت نخست «حجاج بن مسروق » را به منظور همراهی و یاری نزد او فرستاد، لیکن عبیدالله بن حر به فرستاده امام جواب رد داد و گفت: «به خدا سوگند از کوفه بیرون نیامدم جز آن که اکثر مردم خود را برای جنگ مهیا می کردند و برای من کشته شدن حسین (ع) حتمی گردید. من توانایی یاری او را ندارم و اصلا دوست ندارم که او مرا ببیند و نه من او را!»
پس از بازگشت حاجیان از مکه امام خود به همراه چند تن از یارانش به نزد عبیدالله رفت و پس از سخنان آغازین به وی چنین فرمود: «ابن حر! مردم شهرتان به من نامه نوشته اند که همه آنان به یاری من اتحاد نموده و پیمان بسته اند و از من درخواست کرده اند که به شهرشان بیایم، ولی واقع امر بر خلاف آن چیزی است که ادعا کرده اند، تو در دوران عمرت گناهان زیادی مرتکب شده ای، آیا می خواهی توبه کنی تا گناهانت پاک گردد؟ !» ابن حر گفت: «چگونه؟»
امام فرمود: «فرزند دختر پیامبرت را یاری کن و در رکابش بجنگ.» ابن حر گفت: «به خدا قسم کسی که از تو پیروی کند به سعادت ابدی نائل می گردد، ولی من احتمال نمی دهم که یاری ام به حال تو سودی داشته باشد، زیرا در کوفه برای شما یاوری نیست. به خدا سوگندت می دهم که از این کار معافم دار، زیرا نفس من به مرگ راضی نیست و من از مردن سخت گریزانم. اینک اسب معروف خود «ملحقه » را به حضورت تقدیم می دارم، اسبی که تاکنون هر دشمنی را که تعقیب کرده ام، به او رسیده ام و هیچ دشمنی نیز نتوانسته است به من دست یابد! شمشیر من را نیز بگیر، همانا آن را به کسی نزدم جز آن که مرگ را بر آن شخص چشانیده ام!»
امام در برابر سخن نسنجیده و نابخردانه ابن حر چنین فرمود: «حال که در راه ما از نثار جان دریغ می ورزی، ما نیز به تو و به شمشیر و اسب تو نیاز نداریم، زیرا که من از گمراهان نیرو نمی گیرم . تو را نصیحت می کنم همان گونه که تو مرا نصیحت نمودی، تا می توانی خود را به جای دور دستی برسان تا فریاد ما را نشنوی و کارزار ما را نبینی، فوالله لایسمع واعیتنا احد و لاینصرنا الا اکبه الله فی نار جهنم؛ به خدا سوگند اگر صدای استغاثه ما به گوش کسی برسد و به یاریمان نشتابد خداوند او را در آتش جهنم خواهد افکند.» (17)
دنیازدگی و مرگ گریزی «ابن حر»، مانع وزش نسیم سعادت بر زندگی گناه آلودش شد، نسیم روح افزایی که می رفت کردار ناشایست گذشته اش را محو و او را در صف صالحان و شهدا قرار دهد.
گرچه عبیدالله بن حر، امام را در منزل بنی مقاتل ترک گفت، اما حسرت و پشیمانی ابدی بر باقی مانده عمرش سایه افکند و زندگی اش را قرین تاسف و ماتم ساخت حتی در سروده هایش آهنگ ندامت و حسرت پدیدار گشت. (18)
فیالک حسرة ما دمت حیا تردد بین صدری و التراقی حسین حین یطلب بذل نصری علی اهل الضلالة والنفاق ولو انی اواسیه بنفسی لنلت کرامة یوم التلاق (19)
- آه از حسرتی که تا زنده ام در میان سینه و گلویم در جریان است. - آن گاه که حسین برای برانداختن اهل گمراهی و نفاق از من یاری طلبید. - اگر آن روز جانم را برای یاری اش می نهادم، روز قیامت به کرامت و جایگاه والا دست می یافتم.
ابن زیاد، پس از آگاهی از ندامت «ابن حر»، او را به کاخ خود فرا خواند و «ابن حر» به هر تدبیری که بود توانست از دستش بگریزد. او سرانجام خود را به کربلا رسانید و در مقابل قبر مطهر امام حسین (ع) ایستاده و قصیده معروف خود را - که بیش از چهارده بیت آن در دست نیست - سرود. بعضی از ابیات آن از این قرار است:
یقول امیر قادر و ابن غادر الا کنت قاتلت الحسین بن فاطمه و نفسی علی خذلانه واعتزاله و بیعة هذا الناکث العهد لائمه فیا ندمی ان لا اکون نصرته الاکل نفس لاتسدد نادمه و انی لانی لم اکن من حماته لذو حسرة ما ان تفارق لازمه (20)
عبیدالله بن حر، پس از مرگ یزید و فرار ابن زیاد، با قیام مختار همصدا شد و به همراه گروهی به مدائن رفت ، ولی سپس در کنار «مصعب بن زبیر» با «مختار» جنگید. پس از مدتی «مصعب » به او مظنون شد و او را حبس کرد. مدتی بعد با شفاعت گروهی از قبیله «مذمح » وی را آزاد ساخت. ابن حر، پس از آزادی به عبدالملک مروان پیوست و چون به کوفه آمد شهر را در دست کارگزاران «ابن زبیر» دید. او مورد تعقیب خصم قرار گرفت و با بدنی مجروح بر کشتی سوار شد تا از فرات عبور کند، وی برای فرار از اسارت خود را در آب انداخت و کشته شد.
مورخان، مرگ او را در سال 68 ه.ق نوشته اند. گویند که «مصعب بن زبیر» «عبیدالله بن حر» را بر دروازه کوفه آویخت. (21)
3 - عمرو بن قیس
عمرو، به همراه پسر عموی خود در منزل بنی مقاتل به محضر امام حسین وارد شد. در ابتدا عموزاده اش به امام گفت: «این سیاهی که در محاسن شما می بینم از خضاب است یا موی شما بدین رنگ است؟»
گردباد دنیاگرایی در پوشش فرینده عائله مندی و امانت داری مردم، ابن قیس و عموزاده او را در دام خود نهاد و آن دو را از همراهی با کاروان نور و راه یابی به بهشت جاودان بازداشت و در کویر نفس سرکش جای داد.
حضرت فرمود: «خضاب است، موی ما بنی هاشم زود سپید می شود... آیا برای یاری من آمده اید؟» عمرو بن قیس گفت: «عایله زیادی دارم، مال بسیاری از مردم نزد من است و نمی دانم کار به کجا می انجامد . خوش ندارم امانت مردم از بین برود!» پسر عمویش نیز همانند او پاسخ داد.
امام فرمود: «فانطلقا فلاتسمعا لی واعیة، و لاتریا لی سوادا، فانه من سمع واعیتنا او رای سوادنا فلم یجبنا و لم یغثنا کان حقا علی الله عزوجل ان یکبه علی منخریه فی النار؛ پس از این جا بروید، تا فریاد ما را نشنوید و ما را نبینید، همانا هر کس ندای ما را بشنود و یا ما را ببیند و پاسخ نگوید و به یاریمان نشتابد، سزاوار است که خداوند او را به بینی در آتش افکند.» (22)
گردباد دنیاگرایی در پوشش فرینده عائله مندی و امانت داری مردم، ابن قیس و عموزاده او را در دام خود نهاد و آن دو را از همراهی با کاروان نور و راه یابی به بهشت جاودان بازداشت و در کویر نفس سرکش جای داد. «و ما الحیوة الدنیا الا متاع الغرور.» (23)
4 - هرثمة بن ابی مسلم
هرثمه، به همراه سپاهیان امام علی (ع) در جنگ صفین شرکت کرد. در بازگشت، سپاه امام در کربلا توقف نمود. هرثمه می گوید: پس از برپایی نماز صبح، حضرت امیر (ع) مشتی از خاک کربلا را برداشت و آن را بویید و فرمود: «واها لک ایتها التربة، لیحشرن منک اقوام یدخلون الجنة بغیر حساب؛ ای خاک! همانا از تو مردمی محشور می شوند که بدون حسابرسی وارد بهشت می گردند.»
ابن ابی مسلم، یکی از نیروهای اعزامی «عبیدالله بن زیاد» به کربلا بود، او می گوید: هنگامی که به سرزمین کربلا رسیدیم، به یاد آن حدیث افتادم، بر شترم نشستم و به سمت امام حسین (ع) رفتم. پس از عرض سلام، حدیثی که از پدر والای ایشان شنیده بودم بازگو کردم، امام فرمود: «با ما هستی یا بر ضد ما؟» گفتم: «نه با شما هستم و نه بر شما! دخترانم را در شهر نهادم و از ابن زیاد بر ایشان نگرانم.»
حضرت در پاسخ فرمود: «فامض حیث لاتری لنا مقتلا و لاتسمع لنا صوتا، فو الذی نفس حسین بیده لایسمع الیوم واعیتنا احد فلایعیننا الا اکبه الله بوجهه فی جهنم؛ (24) برو! تا آن که قربانگاه ما را نبینی و صدای ما را نشنوی، قسم به آن که جان حسین در دست اوست، اگرکسی امروز صدای ما را بشنود و به یاریمان نشتابد، هر آینه خداوند او را با صورت در دوزخ می افکند.»
اگر فقدان توکل و دلبستگی به دنیا قرین زندگی انسان گردد، اندیشه و دیدگاهی چون هرثمه خواهد داشت؛ او که خود شاهد همراهی زن و فرزند امام حسین و سایر بنی هاشم و حضورشان در صحنه بحرانی کربلاست، از فرزندان خود یاد می کند و به بهانه نگرانی حال آنان، از همراهی با حجت خدا روی گردان است. «انما اموالکم و اولادکم فتنة و الله عنده اجر عظیم.» (25)
5 - مالک بن نضر ارحبی و ضحاک بن عبدالله مشرقی
ضحاک، به همراه مالک بن نضر ارحبی به حضور امام حسین (ع) رسید، این دیدار ظاهرا در کربلا صورت گرفت، امام پس از خوشامدگویی، سبب حضورشان را جویا شد، آنان در پاسخ گفتند: برای عرض سلام خدمت رسیدیم و از خدا عافیت و سلامت شما را خواستاریم، مردم برای جنگ با شما جمع شده اند! نظر شما چیست؟ امام پاسخ داد: «حسبی الله و نعم الوکیل؛خدا مرا کفایت می کند و چه نیکو وکیلی است.»
آن دو برای امام دعا کردند، آن گاه حضرت فرمود: چرا مرا یاری نمی کنید؟ مالک بن نضر با بیان این جمله که: من مقروض هستم و عیال دارم، دعوت امام را رد کرد و رفت.
ضحاک بن عبدالله نیز مشابه سخن ابن نضر را گفت و سپس حضور موقت و مشروط خود را در کنار امام پیشنهاد داد و گفت: تا آن جا از شما دفاع خواهم کرد که دفاع من به حال شما مفید باشد، در غیر این صورت در جدایی از شما آزاد خواهم بود، امام نیز پذیرفت.
او در روز عاشورا، دلیری به خرج داد و امام بارها او را تشویق و دعا فرمود. چون جمله یاران امام حسین (ع) - جز سوید بن عمر و بشیر بن عمرو - به شهادت رسیدند، او نزد حضرت آمد و شرط پیشین خود را یادآور شد و از ایشان اجازه بازگشت خواست، امام هم آزادش گذاشت.
او که قبلا اسب خود را در یکی از خیمه ها پنهان کرده بود، پس از اذن امام، سوار بر اسب شد و فرار کرد. تعدادی از سربازان «ابن سعد» به تعقیب او پرداختند، ضحاک چون به روستایی به نام «شفیه » رسید ایستاد، تعقیب کنندگان او را شناختند و رهایش کردند. (26)
ماجرای «ضحاک بن عبدالله » در نوع خود بی نظیر است، او که تا دقایق پایانی حماسه عاشورا در کنار امام شمشیر زد و شماری از لشکریان خصم را از پای درآورد و از نزدیک شاهد صحنه مظلومیت خاندان رسالت بود، چگونه بر عاقبت نیکوی خود پشت پا زد و خود را از فیض شهادت در رکاب سالار شهیدان محروم ساخت! آری، او به دنیا دل بسته بود و اسبش نیز وسیله پیوند مجدد او به این زندگی ناپایدار و گذرا گردید ... : «ذلک بانهم استحبوا الحیوة الدنیا علی الآخرة.» (27)
پی نوشت ها: 1) آل عمران (3) آیه 14 2) ابی الحجاج یوسف المزی، تهذیب الکمال، مؤسسة الرساله، ج 15، ص 332 3) محمد بن جریر طبری، تاریخ طبری، دارالمعارف، ج 4، ص 227 4) مسعودی، مروج الذهب، ج 3، ص 15 5) نهج البلاغه، انتشارات هجرت، ص 521; قصارالحکم: 262 6) تاریخ طبری، ج 5، ص 58 7) فاما عبدالله بن عمر، فرجل قد وقذته العباده و اذا لم یبق احد غیره بایعک، ر . ک: ابی مخنف، وقعة الطف، مؤسسة النشر الاسلامی، 1367 ش، ص 69 8) محمد باقر مجلسی، بحارالانوار، دارالکتب الاسلامیة، ج 44، ص 311 9) خوارزمی، مقتل الحسین، مکتبة المفید، ج 1، ص 190 و 191؛ سخنان حسین بن علی، محمد صادق نجمی، دفتر انتشارات اسلامی، ص 42 10) ابن طاووس، الملهوف علی قتلی الطقوف، دار الاسوه، 1414ق، ص 102 11) ابن حجر، فتح الباری، دار احیاء التراث العربی، ج 13، ص 59; تاریخ طبری، ج 5، ص 571 و عبدالله بن عمر به وسیله ولید با یزید بیعت کرد . ر . ک: مروج الذهب، ج 2، ص 316 12) محمد بن اسماعیل بخاری جعفی، صحیح بخاری، دارالکتب العلمیه، ج 8، ص 99 13) ابن ابی الحدید، شرح نهج البلاغه، ج 13، ص 242; قاموس الرجال، للشیخ محمد تقی شوشتری، مؤسسة النشر الاسلامی، ج 6، ص 541 14) ابن حجر، الاصابه، رقم 4825; الطبقات الکبری، ابن سعد، ج 4، ص 105 - 138 15) ابن حزم، جمهرة انساب العرب ص 385 ؛ تاریخ طبری، ج 5، ص 128 16) این منزل، منسوب به مقاتل به حسان بن ثعلبه است و بین عین التمر و قطقطانیه قرار دارد ر . ک: یاقوت حموی، معجم البلدان، ج 4، ص 374 17) ابن اثیر، الکامل فی التاریخ، مؤسسة الاعلمی، ج 4، ص 50 و 51; شیخ مفید، الارشاد، موسسة آل البیت، ج 2، ص 81 و 82; خوارزمی، مقتل، ج 1، ص 226 و مقرم، مقتل الحسین، ص 189 18) ر . ک: ادب الطف، جواد شبر، ج 1، ص 93 - 100 19) همان، ص 96 و 97 20) الکامل فی التاریخ، ج 4، ص 288 و 289; وقعة الطف، ص 277; ادب الطف، ص 98 21) تاریخ طبری، ج 5، ص 105، 106، 129، 131، 135; الکامل فی التاریخ، ج 4، 289 و انساب الاشراف، ج 5، ص 295 22) شیخ صدوق، ثواب الاعمال، ص 308; رجال الکشی، شیخ طوسی، ص 113; بحارالانوار، ج 45، ص 84; ابوعلی حائری، منتهی المقال، ج 5، ص 115 - 117 و موسوعه کلمات الامام الحسین (ع)، ص 369 23) آل عمران (3) آیه 185; حدید (57) آیه 20: زندگی دنیا جز متاع و مایه فریبکاری نیست. 24) شیخ صدوق، الامالی، مؤسسه الاعلمی، بیروت، ص 117، تاریخ ابن عساکر (ترجمه الامام الحسین علیه السلام)، مؤسسة المحمودی، بیروت، 1389ق، ص 235، بحارالانوار، ج 44، ص 255، شیخ عبدالله البحرانی، العوالم، مدرسة الامام المهدی (ع)، قم، 1407 ق، ج 17، ص 147; موسوعة کلمات الامام الحسین، ص 379 و 380 25) سوره تغابن (64) آیه 15: به حقیقت، اموال و فرزندان شما اسباب فتنه و امتحان شما هستند (چندان به آنها دل نبندید) و (بدانید که) پاداش بزرگ پیش خداست . 26) تاریخ طبری، دارالکتب الاسلامیة، بیروت، ج 3، ص 315 و 329; الکامل فی التاریخ، ج 4، ص 73; انساب الاشراف، ج 3، ص 197; سماوی، ابصار العین، ص 101; سید مرتضی عسکری، معالم المدرستین، مؤسسة البعثه، ج 3، ص 113، موسوعة کلمات الامام الحسین (ع)، 378 452 و 453 . 27) سور نحل (16) آیه 107: آن به این جهت است که آنها دنیا را بیشتر دوست داشته و بر آخرت ترجیح می دادند.
0
:: موضوعات مرتبط:
درباره واقعه کربلا،
،
:: برچسبها:
تور کربلا,
تور زمینی کربلا,
تور هوایی کربلا,
,
 |
|
|
نوشته شده توسط
رامش در شنبه 11 دی 1395 |
|
|
|
|
تلفن دفتر فروش تور کربلا
54 44 67 43 021
67 43 67 43 021
835 2100 0937
آقای صبوری
ساعات تماس
9 صبح تا 7 بعد از ظهر
|
|
:: آبان 1399
:: ارديبهشت 1398
:: فروردين 1398
:: اسفند 1397
:: بهمن 1397
:: دی 1397
:: آذر 1397
:: آبان 1397
:: مهر 1397
:: شهريور 1397
:: مرداد 1397
:: تير 1397
:: خرداد 1397
:: ارديبهشت 1397
:: فروردين 1397
:: اسفند 1396
:: بهمن 1396
:: دی 1396
:: آذر 1396
:: آبان 1396
:: مهر 1396
:: شهريور 1396
:: مرداد 1396
:: تير 1396
:: خرداد 1396
:: ارديبهشت 1396
:: فروردين 1396
:: اسفند 1395
:: بهمن 1395
:: دی 1395
:: آذر 1395
:: آبان 1395
:: مهر 1395
:: شهريور 1395
:: مرداد 1395
:: تير 1395
:: خرداد 1395
:: ارديبهشت 1395
:: فروردين 1395
:: اسفند 1394
:: بهمن 1394
:: دی 1394
:: آذر 1394
:: آبان 1394
:: مهر 1394
:: شهريور 1394
:: مرداد 1394
:: تير 1394
:: خرداد 1394
:: ارديبهشت 1394
:: فروردين 1394
:: اسفند 1393
:: بهمن 1393
:: دی 1393
:: آذر 1393
:: آبان 1393
:: مهر 1393
:: شهريور 1393
:: مرداد 1393
:: تير 1393
|
|
تور کربلا , تور هوایی کربلا , تور زمینی کربلا , تور هوایی کربلا , کربلا , کربلا , تور کربلا هوایی , تور زیارتی کربلا , ثبت نام کربلا , تور زمینی کربلا , ثبت نام تور کربلا , امام حسین , زیارت کربلا , تور کربلا , تور زیارتی به کربلا ,
|
|